ازدواج اجباری

ازدواج اجباری
part.2

ادامه::: صورتشو آورد جلو و گفت:پاشو عروس خانم ))همون لحضه عصابم خورد شد پاشدم و یکی زدم زیر گوشش و بلند گفتم:عموی عزیز و زن عموی عزیز اگر فکر کردید من با این وسلط موافقم باید بگم خیر
همون لحظه رفتم توی اتاقم و باهم داد زد ::هی دختر بیا اینجا این طرز برخورد با پسر عموت نیست
مامانم که اومد بیاد توی اتاق در رو قفل کردم و گوشی و ایرپادمو گرفتم و پنجره‌ی اتاقمو باز کردم و از اونجا فرار کردم بتوی خیابون بدون کفش میدویدم که یک دفعه خوردم به یک آقایی که داشت نو.شیدنی می‌خورد و نوش.یدنیش ریخت روی لباسش همون لحظه به خودم اومدم و تازه فهمیدم کجام و چیکار کردمبا خجالت و اضطراب از جام پاشدم و ازش معذرت خواهی کردم توی جیبم رو نگاه کردم دیدم گوشیم نیست افتاده بود توی خیابون رفتم برش دارم سر خوردم و افتادم که یهو
اون آقا اومد و از کمرم منو بلند کرد داشتم از خجالت میمردم که بهم گفت:بهتره حواست به خودت باشه لباسمو کثیف کردیییی
ا.ت:معذرت میخوام خیلی عجله داشتم
_:خب کجا میخواستی بری؟!!
ا.ت:عاممم عم.عهههه راستششش داشتم فرار میکردم....
_:جدیی؟؟پس برای همین حواست نیست و کل لباست کثیف شد و گوشیت هم خراب شد آخه چرا؟
ا.ت:عمم چون میخواستن منو به زور شوهر بدن ولی من عمم مننن نمیخوام
_:آهان خوب کافیه بیا بریم توی ماشین تا ببینم چیکار میتونم برات بکنم
ا.ت:ولی من نمیتونم بیام
_:یعنی بهم اعتماد نداری؟؟
ا.ت:نههه اینطور نیس چون پام پیچ خورده و نمیتونم تکون بخورم
همون لحظه بدون مکث از کمر منو گرفت و بقلم کرد یه حس خاصی داشتم یه حسی که تاحالا نداشتم رسیدیم به ماشین و منو گذاشت روی صندلی ماشین و خودش هم نشست داشتم از کنجکاوی میمردم پرسیدم
ا.ت:راستی آقای محترم ....
_:من آقای محترم نیستم منو جونکوک صدا کن
ا.ت:جونکوک؟؟؟جدی میگی؟؟
_:مگه چیه؟؟
ا.ت؛عاا هیچی ولی فک کردم از آدمای پسر عموم هستی
_:ههه ولی نیستم حالا بیا بریم خونه‌ی من شبو اونجا بمون
ا.ت:ولی..
جونکوک:ولی چی؟؟ راستیی باید قبلش ببرمت درمان گاه
ا.ت:باشع ولی نیازی نیس
جونکوک:چرا خیلی هم نیازه
ا.ت:ولی میشه الان نریممم
جونکوک:چرا؟؟
ا.ت:حالا الان نمیتونم توضیح بدم لطفا گوش بدع به حرفم
جونکوک:باشه
حرکت کردیم و رسیدیم خونه جونکوک ....

ادامه دارد

پارت دو 🍻📚
حمایت کنیداااااا تا پارت بعد رو بزارم سیسیااا
دیدگاه ها (۴)

ازدواج اجباریpart_3جونکوک از ماشین پیاده شد و اومد در رو واس...

ازدواج اجباریpart_4ا.ت: هاننن؟؟؟منظورت چیه آخه...جونکوک:ببین...

ازدواج اجباری

پارت 9 ویو ا/تپشتمو نگاه کردم و بله جنابعالی پشت سرم بودن فک...

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط