بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد

بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!

من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!

غمزه ی چشم دل آشوب تو کم چیزی نیست
ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد

دل دیوانه ی زنجیری من می گوید:
حبس در حلقه ی گیسوش چه حالی دارد!

عسلستان غریبی ست گل روش ولی
عسل از شانه ی کندوش چه حالی دارد

طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه
چنگ در تار سر موش چه حالی دارد

تار لطفی، غزل سایه ،شب از نیمه گذشت
سر من بر سر زانوش چه حالی دارد


هوشنگ ابتهاج
دیدگاه ها (۱۱)

تو را دلواپسم عشقمهمین دلواپسی زیباستهمین شوریدگیشب زنده دار...

به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتمبه دل امید درمان داشتم ...

به اعتماد، به این «بی وجود» شک دارمبه هر کسی که کنارت نبود، ...

ای نگاهت خنده مهتاب هابر پرند ِ رنگ رنگ ِ خواب هاای صفای جاو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط