پارت رنگینکمان خاکستری

---

پارت ۴ – "رنگین‌کمان خاکستری"

سوار ماشین شدم. مسیر عمارت لعنتی، سردتر از اون چیزی بود که فکر می‌کردم. هر لحظه که نزدیک‌تر می‌شدم، فشار روی قفسه‌ی سینم بیشتر می‌شد.

در ورودی باز شد. مامان با لبخندی ساختگی سمتم اومد. بغل‌م کرد، ولی صداش فقط به گوشم رسید، نه دل‌م:
– اگه آبروریزی کنی، می‌دونم باهات چیکار کنم، جیهون.

نفس عمیقی کشیدم. خودمو کنترل کردم. جمعی رو که سال‌ها ازشون دور مونده بودم، حالا باید تحمل می‌کردم... اونم سر خاک کسی که سال‌ها منو تو سکوت خودش خفه کرده بود.

وارد سالن شدم. نور لوسترها، خفه‌کننده بود. انگار همه‌چیز داشت داد می‌زد: "در ظاهر عزادار، در باطن منتظر نمایش."

عمه‌م با صدای بلند و بغل‌ گرمی که بوی ریا می‌داد، گفت: – وای جیهون... چقدر بزرگ و جذاب شدی!

با یه پوزخند جواب دادم: – ممنون عمه... این همه عملی ه انجام دادی خیلی جوون معلومه میشی و ... مصنوعی وقتی دیدمت نشناختمت خوبه باز حنجرتو تغیر ندادی تا با صدات شناختمت

چهره‌ش توی لحظه‌ای از هم پاشید، ولی سریع خودش رو جمع کرد. اخمی کرد و با نگاه تیزی ازم جدا شد.

بقیه هم اومدن، تسلیت گفتن، تعریف و تمجیدای دروغین... و من؟ فقط به لب‌خندایی فکر می‌کردم که زیرش چاقو قایم کرده بودن.

ناگهان صدای آشنایی بهم حمله کرد. صدایی که با هر هجاش یه سیلی به اعصابم می‌زد.

– وای جیهون! خودتی؟! چقدر تغییر کردی خدای من!

برگشتم. تیارا... دخترعموی لوس و هرزه
کسی که از بچگی ازش متنفر بودم. لباش مثل قایق نجات باد شده بود. صورتی که دیگه هیچ شباهتی به گذشته‌ش نداشت. یه بار پدرم خواست منو باهاش بندازه تو یه چارچوب لعنتی به اسم ازدواج. ولی نزاشتم.

بدون اینکه بخوام، بغلم کرد. بوی عطر تندش داشت خفه‌م می‌کرد.

آروم، اما محکم گفتم: – آره... هیچ‌چیز از اون دختر لوس پیک‌می کم نشده، فقط قیافت فرق کرده.

توی چشماش یه لحظه درخشید. انگار خورد. اما هنوزم داشت نقش بازی می‌کرد.

خودمو ازش جدا کردم و نشستم. اونم درست کنارم نشست. جوری بهم چسبیده بود که انگار مال منه. داشت با صدای بلند می‌گفت و می‌خندید تا توجه همه رو جلب کنه.

صدای خنده‌هاش مثل میخ توی سرم فرو می‌رفت. دلم می‌خواست یکی با مشت بره تو دهنش. محکم. جوری که سکوت کنه... برای همیشه.
دیدگاه ها (۰)

---رنگین‌کمان خاکستریپارت: ۵ – یکی از مستخدم‌ها وارد پذیرایی...

---رنگین‌کمان خاکستریپارت: ۶ – با چشمای پر از تعجب به وکیل ز...

---پارت ۳ – "رنگین‌کمان خاکستری"صدای خشک و جدی راننده مثل پ...

---پارت ۲ – "رنگین‌کمان خاکستری"با چشم‌هایی پر از شرمندگی ب...

می دونی عصر پاییز باشه توی جنگل های شمال توی یه کلبه دنج چوب...

---Chapter: 1Rāz dar Rag-hāPart 22---📍 ویو: الاهمه‌چی تار بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط