تومطعلقبهمنی
#تو_مطعلق_به_منی
پارت _38
بعد رفت و منم به کارایی که اونایی میگفتن انجام بدم گوش کردم ساعت هفت شده بود دیگه باید دیگه میکردن یه میکاپ سنگین کردن و لباسه گنده ای تنم کردن که شاید زیبا نشونم میداد اما من ازش بدم میومد خیلی باز بود
دیگه ساعت هشت شده بود و منم آماده بودم و رفتم پایین درسته مردک اون پایین وایساده بود کاش موفقه رسیدن بهش میمردم بترکم ...
~زیبا شدی
+میدونم
~من چی خوشتیپ شدم ؟"چشمک"
+توهم چیزه خوبی نی شبی خره شرکی
~چی
+نه چیز زیبا شدی
~خوبه حالا میریم دله یونگی رو آب کنیم بزن بریم بیب
+....
بعد از نیم ساعت رسیدیم به مهمونی همه با کاپلاشون همینجوری که مشغول بودم و به سمت بقیه میرفتیم سلام میکردیم
منشی یونگی اومد رویه سن و ورود یونگی رو اعلام کرد
با ذوق برگشتم ببینمش اما من....الان....اصلا خوشحال نیستم که اومدم اینجا🙂
یونگی هم با یه دختری که از من سر تره اومده
~هی ات
+...چ...جان
~کاپل یونگی و اون دختره خیلی قشنگه نه؟
+ها....
~نه؟ "فشار دادنه شونه ات "
+آره خیلی "لبخند زدن"
~نظرت چیه بریم بگیم به هم میان؟
+نه خودشون میدونن که بههم میان
~شاید لازم باشه ما هم بگیم
دستمو گرفتم و برد طرفه یونگی
ویو یونگی
وارده سالن شدم ات میدرخشید با ذوق برگشت نگام کرد ههه میخواست بگه با کاپلم اومدم وقتی منو دید انتظار اینو نداشت که با کسی برم احمق الانم داره با دوست پسره عزیزش میاد سمتم
+عا سلام...
~سلام
-سلام بفرمایید.
~منو نامزده عزیزم اومدیم بگیم خیلی به هم میاین
یونگی باشنیدن حرفه این مردک طرفه اون دختر رفت و....
#اد_هوپی
پارت _38
بعد رفت و منم به کارایی که اونایی میگفتن انجام بدم گوش کردم ساعت هفت شده بود دیگه باید دیگه میکردن یه میکاپ سنگین کردن و لباسه گنده ای تنم کردن که شاید زیبا نشونم میداد اما من ازش بدم میومد خیلی باز بود
دیگه ساعت هشت شده بود و منم آماده بودم و رفتم پایین درسته مردک اون پایین وایساده بود کاش موفقه رسیدن بهش میمردم بترکم ...
~زیبا شدی
+میدونم
~من چی خوشتیپ شدم ؟"چشمک"
+توهم چیزه خوبی نی شبی خره شرکی
~چی
+نه چیز زیبا شدی
~خوبه حالا میریم دله یونگی رو آب کنیم بزن بریم بیب
+....
بعد از نیم ساعت رسیدیم به مهمونی همه با کاپلاشون همینجوری که مشغول بودم و به سمت بقیه میرفتیم سلام میکردیم
منشی یونگی اومد رویه سن و ورود یونگی رو اعلام کرد
با ذوق برگشتم ببینمش اما من....الان....اصلا خوشحال نیستم که اومدم اینجا🙂
یونگی هم با یه دختری که از من سر تره اومده
~هی ات
+...چ...جان
~کاپل یونگی و اون دختره خیلی قشنگه نه؟
+ها....
~نه؟ "فشار دادنه شونه ات "
+آره خیلی "لبخند زدن"
~نظرت چیه بریم بگیم به هم میان؟
+نه خودشون میدونن که بههم میان
~شاید لازم باشه ما هم بگیم
دستمو گرفتم و برد طرفه یونگی
ویو یونگی
وارده سالن شدم ات میدرخشید با ذوق برگشت نگام کرد ههه میخواست بگه با کاپلم اومدم وقتی منو دید انتظار اینو نداشت که با کسی برم احمق الانم داره با دوست پسره عزیزش میاد سمتم
+عا سلام...
~سلام
-سلام بفرمایید.
~منو نامزده عزیزم اومدیم بگیم خیلی به هم میاین
یونگی باشنیدن حرفه این مردک طرفه اون دختر رفت و....
#اد_هوپی
- ۱.۸k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط