رمان

#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#پارت_76
آقای مافیا ♟🎲

مثل اسکلا خیره به سقف اتاق بودم
که گوشیم زنگ خورد

گوشیم و برداشتم
مرد عنکبوتی بود اخمی کردم و جواب دادم

اجازه حرف زدن بهش ندادم و خودم سریع تر گفتم

+ بنال

با صدایی که هم عصبانی بود هم مهربون گفت

_ این چه طرز حرف زدن آفاق

+ جون من ادای مامانا رو در نیار
کار تو بگو

_ حوصله سر و کله زدن با تو رو ندارم

+ میشه لطفاً کارتو بگی

_ قرصا رو خوردی

با شنیدن حرفش دست و پام و گم کردم
خواستم حرفی بزنم که گفت

_ ببین الان سرم شلوغ خب قرصا رو بخور
میام خونه همچی رو میگمت
خداحافظ

و گوشی رو قطع کرد
خیره به صفحه موبایلبودم بعد از چند ثانیه به خودم اومدم و شروع کردم به فکر کردن به حرفایی که زد
قرصا
مگه چه قرصیه که اینقدر تاکید داره بخورم

ولش اصلا بزار فک کنه خوردم
خواستم از اتاق خارج سم که صدای گوشیم

دوباره بلندشد

اخه این کدوم خریه باز
با دیدن اسم داداش روی گوشیم گوشی رو برداشتم

+ الو

_ آفاق کجاییی

_ پیش س.....

نذاشت حرفم و تموم کنم وگفت

+ ببین همین الان اماده شو دارم میام دنبالت

و گوشی قطع کرد خدایا امروز چه خبر

انگار همه دست به یکی کردن که من و ایسکا کنن

همینجوری حرف میزدم و اماده میشدم

بعد از چند مین رفتم دم در و ماشین رادمان و دیدم

از حیاط رد شدم و سوار ماشین شدم
و رادمان بدون هیچ حرفی گازش و گرفت
و از خونه دور شد
#اصمات
دیدگاه ها (۵)

#پارت سومکوثر: باخودم گفتم مگه ارث باباشو خوردم انقدر بهم بد...

#پارت_77آقای مافیا♟🎲تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد کم ک...

#پارت_75آقای مافیا ♟🎲فرداصبح با دل درد شدید از خواب بیدار شد...

بیا کامنت..... .... ... .. ـ

پارت هفدهمگوشیم دارع زنگ میزنه الو؟اونیکس:سلام خوبی تا فهمید...

#بد_بوی#پارت_۲۶#الینا تازه گوشی رو از رو جیمسون قطع کردم که ...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط