لحضه عاشقی. پارت 50
#لحضه_عاشقی. پارت 50
اسیع:برگشتم به سمت دروک و خیلی نزدیکش شدم پیشونیم به پیشونیش چسبید
بلخره ترسم از بین رفت و خوابم برد
صبح ساعت 6
دروک :بیدار شدم دیدم اسیع تو بغلمه
اسیع ؟اسیه ؟ پاشو
اسیع :چیشده
دروک:انگاری جات راحته نمیخای از تو بغلم بیای بیرون
اسیع:زود بلند شدم
دروک :دیرمون شده زود پاشو بریم مدرسه
بعد 15مین
اسیع :اماده شدم بریم
دروک:بریم
رسیدیم مدرسه از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو کلاس
هاریکا:بلاخره زوجمون تشریف آوردن
دروک:هاریکا خفه شو
#ادامه_دارع
اسیع:برگشتم به سمت دروک و خیلی نزدیکش شدم پیشونیم به پیشونیش چسبید
بلخره ترسم از بین رفت و خوابم برد
صبح ساعت 6
دروک :بیدار شدم دیدم اسیع تو بغلمه
اسیع ؟اسیه ؟ پاشو
اسیع :چیشده
دروک:انگاری جات راحته نمیخای از تو بغلم بیای بیرون
اسیع:زود بلند شدم
دروک :دیرمون شده زود پاشو بریم مدرسه
بعد 15مین
اسیع :اماده شدم بریم
دروک:بریم
رسیدیم مدرسه از ماشین پیاده شدیم رفتیم تو کلاس
هاریکا:بلاخره زوجمون تشریف آوردن
دروک:هاریکا خفه شو
#ادامه_دارع
۲.۷k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.