طعم خون
#طعم_خون
PT:5
*هیونجین ویو*
امروز کلی خون خورده بودم و واقعا روز خوبی بود. خونمو تا عصر تمیز کردم و به ا.ت زنگ زدم
+هوم؟
_تموم شد
+چی تموم شد؟
_زندگی دختره
+نگو که... خوردیششش؟
_آره. خوشمزه بود. امروز کلیی خون خوردم روز خوبی بود
+بهت مشکوک نمیشن؟ آخه دقیقا روزی ک اومد خونه ی تو اینطوری شد
_یه جایی قایمش کردم که بعد چند وقت پیداش کنن
+غیبتش چی
_میگم مریض شده
+واو پسر. چقد کارت خوبه!
_باید این همه خون رو هضم کنم بریم قدم بزنیم؟
+هوم
_تا نیم ساعت دیگه رود خونه ی هان منتظرتم
«نیم ساعت بعد»
*ا.ت ویو*
به رودخونه رفتم دیدمش براش دست تکون دادم و رفتم سمتش
+سلامم
_خوبی؟
+هوم
داشتیم قدم میزدیم که دیدم یهو دستمو گرفت
منو رو به خودش کرد
_به طرز عجیبی...نمیتونم بکشمت...
+چرا؟
کمرمو گرفت و فاصله ی صورتمونو 0 کرد
_چون...من عاشقتم! (خودااا🥺❤️🩹)
+چ...چی؟
_عاشقتم!
یهو دیدم لباشو رو لبام گذاشت و مک میزد...
پایان پارت ۵ 🥩
PT:5
*هیونجین ویو*
امروز کلی خون خورده بودم و واقعا روز خوبی بود. خونمو تا عصر تمیز کردم و به ا.ت زنگ زدم
+هوم؟
_تموم شد
+چی تموم شد؟
_زندگی دختره
+نگو که... خوردیششش؟
_آره. خوشمزه بود. امروز کلیی خون خوردم روز خوبی بود
+بهت مشکوک نمیشن؟ آخه دقیقا روزی ک اومد خونه ی تو اینطوری شد
_یه جایی قایمش کردم که بعد چند وقت پیداش کنن
+غیبتش چی
_میگم مریض شده
+واو پسر. چقد کارت خوبه!
_باید این همه خون رو هضم کنم بریم قدم بزنیم؟
+هوم
_تا نیم ساعت دیگه رود خونه ی هان منتظرتم
«نیم ساعت بعد»
*ا.ت ویو*
به رودخونه رفتم دیدمش براش دست تکون دادم و رفتم سمتش
+سلامم
_خوبی؟
+هوم
داشتیم قدم میزدیم که دیدم یهو دستمو گرفت
منو رو به خودش کرد
_به طرز عجیبی...نمیتونم بکشمت...
+چرا؟
کمرمو گرفت و فاصله ی صورتمونو 0 کرد
_چون...من عاشقتم! (خودااا🥺❤️🩹)
+چ...چی؟
_عاشقتم!
یهو دیدم لباشو رو لبام گذاشت و مک میزد...
پایان پارت ۵ 🥩
۳.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.