fake taehyung
fake taehyung
part*⁴⁷
ساعت ۵ صبح
از بیمارستان اومدم مامانم هم اومد باهام تو خونه داشتم استراحت میکردم
که در باز شد تهیونگ اومد
م: سلام
تهیونگ: سلام مامان جون
ا/ت: کجا بودی؟
تهیونگ: چیشده عزیزم چرا خوابیدی؟ خوبی
ا/ت: نه
تهیونگ: چیشده خب؟
م: به من که نمیگه زنگ زد گفت حالم خوب نیست منم اومدم پیشش تا افتاده رو زمین رفتیم بیمارستان تازه اومدیم
تهیونگ: چرا به من نگفتید
ا/ت: من که بهت زنگ زدم
تهیونگ: زنگ نزدی بزار نگاه گوشیم کنم اخرین بار بهم زنگ زدی ساعت ۱۰ صبح بوده
ا/ت: خب همون موقع بود
تهیونگ: یعنی تو از اونموقع بیمارستان بودی تا الان
ا/ت: اره
م: باید میموند گفت تهیونگ الانه که بیاد بخاطر همین زودتر اومد
تهیونگ: من کارم که مهتراز ا/ت نبود باید بهم میگفتید
م: منم نمیدونم چطور اینجوری شده حالا تو ازش بپرس
م: مامان
م: عزیزم استراحت کن منم الان میرم
تهیونگ: مامان جون میوندید
م: نه باید برم پدر ا/ت خودش هم تنهاس
ا/ت: مامان بمون پیشم باباهم بگو بیاد
م: بچه شدی میترسی تهیونگ پیشته چیزی شد زنگ بزن به خودم
ا/ت: باشه
تهیونگ: خب میرسونمتون
م: نه با ماشین خودم اومدم
تهیونگ: پس مراقب باشید
م: یه لحظه میای
تهیونگ: جانم
م: خیلی مراقبش باش من نمیدونم چش شده دکتر گفته بهش یه دفعه استرس وارد شده که اصلا براش خوب نیست من خودم هم فردا میام ولی خب حواست بهش باشه
تهیونگ: من نمیدونستم امشب هم خیلی کار داشتم ولی اگه میدونستم اینجوری زودتر میومدم
م: خب من دیگه میرم خدافظ
تهیونگ: خدافظ
ا/ت: مامانم رفت؟
تهیونگ:اره رفت اخه عزیزم
ا/ت: هیچی نگو بسه
تهیونگ: من که داشتم باهات شوخی میکردم
ا/ت: پس چرا زنگ زدم بهت گفتم حالم خوب نیست چیزی نگفتی
تهیونگ: فک میکردم شوخی میکنی
نمیدونستم عزیزم حالا چیشده چرا اینجوری شدی حالت چطوره؟ خوبی؟ بدی؟ چیشده؟
ا/ت: بزار میخوام بخوابم
تهیونگ: عزیزم نمیشه رو مبل بخوابی اینجا کمر درد میگیری بیا رو تخت بخواب
ا/ت: نه رو تخت نه من نمیخوام پیش تو باشم خب چیزی نگو میخوام بخوابم
تهیونگ: بخواب گلم
#فیک
#سناریو
part*⁴⁷
ساعت ۵ صبح
از بیمارستان اومدم مامانم هم اومد باهام تو خونه داشتم استراحت میکردم
که در باز شد تهیونگ اومد
م: سلام
تهیونگ: سلام مامان جون
ا/ت: کجا بودی؟
تهیونگ: چیشده عزیزم چرا خوابیدی؟ خوبی
ا/ت: نه
تهیونگ: چیشده خب؟
م: به من که نمیگه زنگ زد گفت حالم خوب نیست منم اومدم پیشش تا افتاده رو زمین رفتیم بیمارستان تازه اومدیم
تهیونگ: چرا به من نگفتید
ا/ت: من که بهت زنگ زدم
تهیونگ: زنگ نزدی بزار نگاه گوشیم کنم اخرین بار بهم زنگ زدی ساعت ۱۰ صبح بوده
ا/ت: خب همون موقع بود
تهیونگ: یعنی تو از اونموقع بیمارستان بودی تا الان
ا/ت: اره
م: باید میموند گفت تهیونگ الانه که بیاد بخاطر همین زودتر اومد
تهیونگ: من کارم که مهتراز ا/ت نبود باید بهم میگفتید
م: منم نمیدونم چطور اینجوری شده حالا تو ازش بپرس
م: مامان
م: عزیزم استراحت کن منم الان میرم
تهیونگ: مامان جون میوندید
م: نه باید برم پدر ا/ت خودش هم تنهاس
ا/ت: مامان بمون پیشم باباهم بگو بیاد
م: بچه شدی میترسی تهیونگ پیشته چیزی شد زنگ بزن به خودم
ا/ت: باشه
تهیونگ: خب میرسونمتون
م: نه با ماشین خودم اومدم
تهیونگ: پس مراقب باشید
م: یه لحظه میای
تهیونگ: جانم
م: خیلی مراقبش باش من نمیدونم چش شده دکتر گفته بهش یه دفعه استرس وارد شده که اصلا براش خوب نیست من خودم هم فردا میام ولی خب حواست بهش باشه
تهیونگ: من نمیدونستم امشب هم خیلی کار داشتم ولی اگه میدونستم اینجوری زودتر میومدم
م: خب من دیگه میرم خدافظ
تهیونگ: خدافظ
ا/ت: مامانم رفت؟
تهیونگ:اره رفت اخه عزیزم
ا/ت: هیچی نگو بسه
تهیونگ: من که داشتم باهات شوخی میکردم
ا/ت: پس چرا زنگ زدم بهت گفتم حالم خوب نیست چیزی نگفتی
تهیونگ: فک میکردم شوخی میکنی
نمیدونستم عزیزم حالا چیشده چرا اینجوری شدی حالت چطوره؟ خوبی؟ بدی؟ چیشده؟
ا/ت: بزار میخوام بخوابم
تهیونگ: عزیزم نمیشه رو مبل بخوابی اینجا کمر درد میگیری بیا رو تخت بخواب
ا/ت: نه رو تخت نه من نمیخوام پیش تو باشم خب چیزی نگو میخوام بخوابم
تهیونگ: بخواب گلم
#فیک
#سناریو
۳۰.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.