دشمن ناتنیpt
دشمن ناتنیpt6
سوهی وقتش رو بدون انجام هیچ کاری گذروند و در آخر جین بود که به سراغش اومد
$اتاقت حاضره
دختر با تعجب به مرد رو به روش نگاه کرد
+اتاق ؟
$تا تموم شدن تمرینات اینجا میمونی
سوهی میخواست چیزی بگه که با حرف جین نتونست
$اتاق 911،گوشیت هم باید تحویل بدی
جین حتی اجازه حرف زدن به دختر نداد و بعد از رفتنش دوتا بادیگارد سمت دختر اومدن و اونو به اتاقش راهنمایی کردن.
دختر وارد اتاق شد رو تخت نشست،مدت زیادی گذشته بود و خسته بود پس بدون عوض کردن لباسش خوابید.
.
با صدای قدم ها و صدای کسایی که بیرون بودن از خواب بیدار شد و به ساعت کنارش نگاه کرد با دیدن ساعت 6 صبح ناسزایی گفت بعد آماده شدنش با همون لباسهای روز قبل از اتاق خارج شد و با دیدن افرادی که داشتن از خونه خارج میشد تعجب ،از یه مردی که همراه اونا بود پرسید که چی شده و اونم با گفتن اینکه قراره اسلحه تحویل بگیرن جوابش رو داد،میتونست این فرصت رو از دست بده؟قطعا نه.
به سرعت سمت اتاق جین رفت
$زود بیدار شدی.
+ تایم بیدار شدن افراد اینجا زیر نظر شماست؟
جین نگاهی بهش انداخت پوزخندی زد
$چی میخوای؟
+دوتا چیز میخوام ازت.
جین خودکاری که دستش بود رو رو میز گذاشت و سوهی هم رو صندلی جلو میز جین خونسرد نشست
+برای آخر هفته یه مهمونی هست و من حتما باید اونجا باشم خودتم که میایی،پس بهتره با این موضوع مخالفت نکنی
$بعدی؟
+بعدی....خب میخوام با افرادت برم جایی که قراره برن
$نمیشه
+چرا نمیشه؟میخوام برم
$تازه وارد ها اجازه ندارن توام فرقی با اونا نداری اینو فراموش نکن.
سوهی بلند شد تا بره و با صدای جین کمی مکث کرد
$راستی ،نمیخوام کسی از هویت اصلیت با خبر بشه،تو کیم سوهی هستی ولی نه دختر کیم سون هو
بعد از تموم شدن حرفش دختر از اتاق خارج شد،وارد اتاقش شد و گذاشت چند دقیقه ای بگذره که دوباره بره سراغ جین.
(نیم ساعت قبل از حرکت کردن افراد)
دوباره خودش رو جلو در اتاق جین پیدا کرد و وارد اتاق شد.
سوهی وقتش رو بدون انجام هیچ کاری گذروند و در آخر جین بود که به سراغش اومد
$اتاقت حاضره
دختر با تعجب به مرد رو به روش نگاه کرد
+اتاق ؟
$تا تموم شدن تمرینات اینجا میمونی
سوهی میخواست چیزی بگه که با حرف جین نتونست
$اتاق 911،گوشیت هم باید تحویل بدی
جین حتی اجازه حرف زدن به دختر نداد و بعد از رفتنش دوتا بادیگارد سمت دختر اومدن و اونو به اتاقش راهنمایی کردن.
دختر وارد اتاق شد رو تخت نشست،مدت زیادی گذشته بود و خسته بود پس بدون عوض کردن لباسش خوابید.
.
با صدای قدم ها و صدای کسایی که بیرون بودن از خواب بیدار شد و به ساعت کنارش نگاه کرد با دیدن ساعت 6 صبح ناسزایی گفت بعد آماده شدنش با همون لباسهای روز قبل از اتاق خارج شد و با دیدن افرادی که داشتن از خونه خارج میشد تعجب ،از یه مردی که همراه اونا بود پرسید که چی شده و اونم با گفتن اینکه قراره اسلحه تحویل بگیرن جوابش رو داد،میتونست این فرصت رو از دست بده؟قطعا نه.
به سرعت سمت اتاق جین رفت
$زود بیدار شدی.
+ تایم بیدار شدن افراد اینجا زیر نظر شماست؟
جین نگاهی بهش انداخت پوزخندی زد
$چی میخوای؟
+دوتا چیز میخوام ازت.
جین خودکاری که دستش بود رو رو میز گذاشت و سوهی هم رو صندلی جلو میز جین خونسرد نشست
+برای آخر هفته یه مهمونی هست و من حتما باید اونجا باشم خودتم که میایی،پس بهتره با این موضوع مخالفت نکنی
$بعدی؟
+بعدی....خب میخوام با افرادت برم جایی که قراره برن
$نمیشه
+چرا نمیشه؟میخوام برم
$تازه وارد ها اجازه ندارن توام فرقی با اونا نداری اینو فراموش نکن.
سوهی بلند شد تا بره و با صدای جین کمی مکث کرد
$راستی ،نمیخوام کسی از هویت اصلیت با خبر بشه،تو کیم سوهی هستی ولی نه دختر کیم سون هو
بعد از تموم شدن حرفش دختر از اتاق خارج شد،وارد اتاقش شد و گذاشت چند دقیقه ای بگذره که دوباره بره سراغ جین.
(نیم ساعت قبل از حرکت کردن افراد)
دوباره خودش رو جلو در اتاق جین پیدا کرد و وارد اتاق شد.
- ۶.۰k
- ۰۵ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط