بغل یه خیابون شلوغ وسط شهر کافه کلاسیک با فضای عجیب دلنشین و ارامش ...
𝒑𝒂𝒓𝒕 ¹
بغل یه خیابون شلوغ وسط شهر کافه کلاسیک با فضای عجیب دلنشین و ارامش بخش بود کافه تمش قهوه ای بود یه سالن بزرگ و یه پنجره بزرگ شیشه ای داشت که ویوش یه همون خیابون یه درخت خشک بود شدن فضای کافه مثل همیشه خیلی اروم بود مثل بقیه کافه ها نبود همه تنها بودن چون اسم اون کافه خونه سینگلا بود سکوت خاصی داشت همه درگیر کار هاشون بودن یکی کتاب می خوند یکی فیلم می دید یکی هم به مردم پشت پنجره نگاه می کرد هر کس مشغول کار خودش بود و اونجا یه فضایی دور از ادم ها بود یه گوشه خلوت دنج تعداد مشتری ها کم بود روی هر میز یه نفر نشسته بود یه فضای امن برای مرد جذاب ما کسی که از زنا متنفر بود اون هر روز به اون کافه می رفت امروزم مثل روزای دیگه رفت به کافه روی صندلی که هر روز می نشست نشست و منتظر بود تا باریستا بیاد بدون نگاه کردن یا لحضه فرصت دادن به اون گفت :
ته:همون همیشگی لطفا
ات با لبخند مهربونی و صدای قشنگش : ببخشید من تازه اومدم نمی دونم همیشه چی می خوردین میشه این دفعه بگین سری بعد یادم می مونه
ته سر شو بالا اورد به ات نگاه کرد و عصبی گفت: اه گندش بزنم تو دیگه کی هستی
ات با لبخند کیوت : فرشته مهربون ات هستم
ته عصبی : مگه نگفتم زن ها رو استخدام نکنید اون احمق کجاست
ات با زور خودش رو کنترل سعی کرد ارامشش رو حفظ کنه با خودش گفت «همین روز اولی نباید دردسر درست کنم » یه نفس عمیق کشید و با ارامش و لبخند زورکی گفت : ادب شرط اول گفت گو هر چقدر احترام بزارید احترام دریافت می کنید بیاید با هم خوی باشیم لطفا به زن ها و حق و حقشون احترام بزارید
ته با بی خیالی به حرف های ات : اون احمق کجاست؟
ات سعی داره ارامشش رو حفظ کنه : اول بهتره احترام رو نگه دارید دوم منظورتون کیه؟ کی کجاست ؟
ته:اون اشغال رئیست کوک
ات دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه : فکر کردی کی هستی؟ ها احمقم خودتی ، خودت اون روی سگ منو بالا اوردی دهنت رو می بندی یا ببندم
ته با تمسخر نیشخند :مگه شوهرته که اینقدر حرصش رو می خوری
ات اروم :شاید شوهر ایندم باشه
ته کنایه : اون به تو هم قول ازدواج داده هه
ات اروم ناراحت : نه نداده مگه به کسی دیگه داده ؟
ته: اره به چند نفری داده(بهتره بگیم به میلیارد ها نفر قول داده😂 )
ات: ناراحت شد ولی به روی خودش نیوورد اصلا
ته:هوی از این به دیگه اینجا کار نمی کنی الانم می تونی بری از کلی پول در اورد و گفت اینم پولت پول پرت کرد جلو ات
ات پولا رو از روی زمین جمع کرد ورداشتش و رفتش لباسش رو عوض کرد وسایلش رو برداشت و از در داشت می رفت بیرون که یهو برگشت
ته : بازم می خوای کم بود
ات : اره می خوام هر چی بیشتر بهتر ...ـ
بغل یه خیابون شلوغ وسط شهر کافه کلاسیک با فضای عجیب دلنشین و ارامش بخش بود کافه تمش قهوه ای بود یه سالن بزرگ و یه پنجره بزرگ شیشه ای داشت که ویوش یه همون خیابون یه درخت خشک بود شدن فضای کافه مثل همیشه خیلی اروم بود مثل بقیه کافه ها نبود همه تنها بودن چون اسم اون کافه خونه سینگلا بود سکوت خاصی داشت همه درگیر کار هاشون بودن یکی کتاب می خوند یکی فیلم می دید یکی هم به مردم پشت پنجره نگاه می کرد هر کس مشغول کار خودش بود و اونجا یه فضایی دور از ادم ها بود یه گوشه خلوت دنج تعداد مشتری ها کم بود روی هر میز یه نفر نشسته بود یه فضای امن برای مرد جذاب ما کسی که از زنا متنفر بود اون هر روز به اون کافه می رفت امروزم مثل روزای دیگه رفت به کافه روی صندلی که هر روز می نشست نشست و منتظر بود تا باریستا بیاد بدون نگاه کردن یا لحضه فرصت دادن به اون گفت :
ته:همون همیشگی لطفا
ات با لبخند مهربونی و صدای قشنگش : ببخشید من تازه اومدم نمی دونم همیشه چی می خوردین میشه این دفعه بگین سری بعد یادم می مونه
ته سر شو بالا اورد به ات نگاه کرد و عصبی گفت: اه گندش بزنم تو دیگه کی هستی
ات با لبخند کیوت : فرشته مهربون ات هستم
ته عصبی : مگه نگفتم زن ها رو استخدام نکنید اون احمق کجاست
ات با زور خودش رو کنترل سعی کرد ارامشش رو حفظ کنه با خودش گفت «همین روز اولی نباید دردسر درست کنم » یه نفس عمیق کشید و با ارامش و لبخند زورکی گفت : ادب شرط اول گفت گو هر چقدر احترام بزارید احترام دریافت می کنید بیاید با هم خوی باشیم لطفا به زن ها و حق و حقشون احترام بزارید
ته با بی خیالی به حرف های ات : اون احمق کجاست؟
ات سعی داره ارامشش رو حفظ کنه : اول بهتره احترام رو نگه دارید دوم منظورتون کیه؟ کی کجاست ؟
ته:اون اشغال رئیست کوک
ات دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه : فکر کردی کی هستی؟ ها احمقم خودتی ، خودت اون روی سگ منو بالا اوردی دهنت رو می بندی یا ببندم
ته با تمسخر نیشخند :مگه شوهرته که اینقدر حرصش رو می خوری
ات اروم :شاید شوهر ایندم باشه
ته کنایه : اون به تو هم قول ازدواج داده هه
ات اروم ناراحت : نه نداده مگه به کسی دیگه داده ؟
ته: اره به چند نفری داده(بهتره بگیم به میلیارد ها نفر قول داده😂 )
ات: ناراحت شد ولی به روی خودش نیوورد اصلا
ته:هوی از این به دیگه اینجا کار نمی کنی الانم می تونی بری از کلی پول در اورد و گفت اینم پولت پول پرت کرد جلو ات
ات پولا رو از روی زمین جمع کرد ورداشتش و رفتش لباسش رو عوض کرد وسایلش رو برداشت و از در داشت می رفت بیرون که یهو برگشت
ته : بازم می خوای کم بود
ات : اره می خوام هر چی بیشتر بهتر ...ـ
- ۱۹.۸k
- ۲۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط