فیک ددی روانی من
فیک ددی روانی من
پارت : ۱۶
ا.ت : چ...چی؟
که کوک درو میبنده کمی بعد صدای داد و جیغ و ....
ا.ت بلند میشه و تلاش میکنه درو باز کنه چند بار دستگیره ی درو بالا و پایین میکنه اما دری باز نمیشه ا.ت همونجا میشینه و به گریه میوفته !
ا.ت : کوک ... هق لطفا اونا رو ... هق نکش (آروم و با گریه )
که یکدفعه صدای شلیک میاد و همه جا ساکت میشه
ا.ت گریه اش شدید تر میشه و بازم تلاش میکنه درو باز کنه ... ا.ت محکم به در میکوبه و میگه : کوک ؟ کوک داری چیکار میکنی کوک !
کمی میگذره و صدای از اتاق نمیاد و البته کسی هم خارج نمیشه !
ا.ت با گریه شدید و پاهای لرزان آروم بلند میشه و زیر لب میگه: لطفا ... زنده بمونن...کوک ... اونا رو نمیکشه...کوک قاتل نیس...چرا هس ...کوک مافیاس
ا.ت دل درد شدیدی هم داشت دیگه نتونست خودشو سر پا نگه داره ... و میوفته اما روی هوا کسی میگیرتش اون ... اکسشه ! ( نه بابا ؟! فکر کردی کوکه ؟😔)
اکس ا.ت : های بیب !
ا.ت با ترس نگاهش میکنه
اکس ا.ت : های بیببب
ا.ت : س...سلام
اکس ا.ت: چرا لکنت میگیری حالا؟
ا.ت : ع....عام...ن...نمیدونم
اکس ا.ت: ازم نترس
ا.ت کمی آروم میشه که اون ديوونه به اطراف نگاه میکنه و ادامه میده : البته تا وقتیکه که کوک کنارته !
ا.ت با ترس نگاهش میکنه و میگه: چ....چیکار...م...می...میخوای...ب...بکنی؟
اکس ا.ت: هیچی فقط...یکم خوش میگذرونیم ..اکس ا.ت آروم سرشو میاره نزدیک گردن ا.ت و توی گوشش زمزمه میکنه :میفهمی که چی میگم؟
ا.ت آروم اشک میریزه و میگه : ت...تروخدا... ولم کن...کوک..ت...تازه
که یکدفعه ا.ت یادش میوفته گفتن اینا اوضاع را بدتر می کنه و دیگه ادامه نمیده و با ترس بیشتری به اون مردتیکه نگاه میکنه ..
اکس ا.ت: بنال دیگه کوک چی؟
ا.ت: ...
اکس ا.ت : کوک چه غلطی میکنهههه؟(داد)
کوک : کوک چه غلطی میکنه؟!
اکس ا.ت: ...
کوک : من بهت میگم کوک چه غلطی میکنه (حالت چهره اش عوض شد) تورو میکشه !
کوک سریع تفنگش رو آورد بالا و با سردی تمام و بی احساس نگاهش کرد کوک اومد شلیک کنه که اون دیوونه ا.ت رو کشید جلوی خودش
اکس ا.ت: بزن اونوقت ا.ت میمیره
کوک سرد نگاهش میکنه و چیزی نمیگه
اکس ا.ت: رحم داشته باش که ا.ت زنده بمونه مطمئنم نمیخوای عشقت بمیره!
ا.ت : چیش؟!
کوک نگاهی به ا.ت میکنه و میگه: افرین نزدیک بود ولی ا.ت خیلی بیشتر از عشقمه میدونی چه بلایی سر کسایی میارم که از خط قرمزهام میگذرن؟
اکس ا.ت نگاهش میکنه و آروم میگه: چی؟
کوک: میگم خداحافظ
اکس ا.ت : خداحافظ؟!
کوک : ا.ت تکون نخور !
کمتر از یه ثانیه بعد صدای شلیک سکوت رو میشکنه... و کوک میره و ا.ت رو براید استايل بغل میکنه و از روی جنازه اون آدم میگذره ... ا.ت سریع توجهش به پیراهن سفید کوک که حالا با خون سرخ رنگ آمیزی شده بود جلب میشه و جیغ بلندی میزنه
ا.ت : تو بابام اینا رو کشتی؟
کوک : شاید ...
پارت : ۱۶
ا.ت : چ...چی؟
که کوک درو میبنده کمی بعد صدای داد و جیغ و ....
ا.ت بلند میشه و تلاش میکنه درو باز کنه چند بار دستگیره ی درو بالا و پایین میکنه اما دری باز نمیشه ا.ت همونجا میشینه و به گریه میوفته !
ا.ت : کوک ... هق لطفا اونا رو ... هق نکش (آروم و با گریه )
که یکدفعه صدای شلیک میاد و همه جا ساکت میشه
ا.ت گریه اش شدید تر میشه و بازم تلاش میکنه درو باز کنه ... ا.ت محکم به در میکوبه و میگه : کوک ؟ کوک داری چیکار میکنی کوک !
کمی میگذره و صدای از اتاق نمیاد و البته کسی هم خارج نمیشه !
ا.ت با گریه شدید و پاهای لرزان آروم بلند میشه و زیر لب میگه: لطفا ... زنده بمونن...کوک ... اونا رو نمیکشه...کوک قاتل نیس...چرا هس ...کوک مافیاس
ا.ت دل درد شدیدی هم داشت دیگه نتونست خودشو سر پا نگه داره ... و میوفته اما روی هوا کسی میگیرتش اون ... اکسشه ! ( نه بابا ؟! فکر کردی کوکه ؟😔)
اکس ا.ت : های بیب !
ا.ت با ترس نگاهش میکنه
اکس ا.ت : های بیببب
ا.ت : س...سلام
اکس ا.ت: چرا لکنت میگیری حالا؟
ا.ت : ع....عام...ن...نمیدونم
اکس ا.ت: ازم نترس
ا.ت کمی آروم میشه که اون ديوونه به اطراف نگاه میکنه و ادامه میده : البته تا وقتیکه که کوک کنارته !
ا.ت با ترس نگاهش میکنه و میگه: چ....چیکار...م...می...میخوای...ب...بکنی؟
اکس ا.ت: هیچی فقط...یکم خوش میگذرونیم ..اکس ا.ت آروم سرشو میاره نزدیک گردن ا.ت و توی گوشش زمزمه میکنه :میفهمی که چی میگم؟
ا.ت آروم اشک میریزه و میگه : ت...تروخدا... ولم کن...کوک..ت...تازه
که یکدفعه ا.ت یادش میوفته گفتن اینا اوضاع را بدتر می کنه و دیگه ادامه نمیده و با ترس بیشتری به اون مردتیکه نگاه میکنه ..
اکس ا.ت: بنال دیگه کوک چی؟
ا.ت: ...
اکس ا.ت : کوک چه غلطی میکنهههه؟(داد)
کوک : کوک چه غلطی میکنه؟!
اکس ا.ت: ...
کوک : من بهت میگم کوک چه غلطی میکنه (حالت چهره اش عوض شد) تورو میکشه !
کوک سریع تفنگش رو آورد بالا و با سردی تمام و بی احساس نگاهش کرد کوک اومد شلیک کنه که اون دیوونه ا.ت رو کشید جلوی خودش
اکس ا.ت: بزن اونوقت ا.ت میمیره
کوک سرد نگاهش میکنه و چیزی نمیگه
اکس ا.ت: رحم داشته باش که ا.ت زنده بمونه مطمئنم نمیخوای عشقت بمیره!
ا.ت : چیش؟!
کوک نگاهی به ا.ت میکنه و میگه: افرین نزدیک بود ولی ا.ت خیلی بیشتر از عشقمه میدونی چه بلایی سر کسایی میارم که از خط قرمزهام میگذرن؟
اکس ا.ت نگاهش میکنه و آروم میگه: چی؟
کوک: میگم خداحافظ
اکس ا.ت : خداحافظ؟!
کوک : ا.ت تکون نخور !
کمتر از یه ثانیه بعد صدای شلیک سکوت رو میشکنه... و کوک میره و ا.ت رو براید استايل بغل میکنه و از روی جنازه اون آدم میگذره ... ا.ت سریع توجهش به پیراهن سفید کوک که حالا با خون سرخ رنگ آمیزی شده بود جلب میشه و جیغ بلندی میزنه
ا.ت : تو بابام اینا رو کشتی؟
کوک : شاید ...
۲۰.۱k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.