نامخاندان جئون

نام:خاندان جئون

PART:31

بابا بزرگ بلند شد و از پله ها رفت بالا و رفت اتاقش

م.ک:خب ماهم بریم بخوابین

ب.ک:بریم عزیزم

ب.ک و م.ک:شب بخیر

ب.ت و م.ت. ا.ت . جونگ کوک:شب بخیر

اونا هم رفتن

م.ت:ماهم دیگه بریم ا.ت و جونگ کوک
شماهم برین بخوابین

ا.ت و جونگ کوک:باشه

ب.ت:شب بخیر

م.ت:خوب بخوابین

جونگ کوک:شماهم همینطور

ا.ت:شب بخیر

اونا هم رفتن من و جونگ کوک هم رفتیم اتاقامون لباسمو پوشیدم و چراغارو خاموش کردم و خوابیدم روی تختم داشتم به اتفاقایی که افتاده بود فکر میکردم که یکی در زد رو تختم نشستم

جونگ کوک:ا.ت میشه بیام تو؟

ا.ت:آره بیا تو

اومد داخل

ا.ت:کارم داری؟

بدون اینکه چیزی بگه اومد رو تختم خوابید

ا.ت:دیگه چرا میخوای پیشم بخوابی؟

جونگ کوک:هیچی همینجوری دیگه باید عادت کنی

چیزی بهش نگفتم و پشت بهش خوابیدم که از پشت بغلم کرد چیزی بهش نگفتم منم دوست داشتم که بغلم کنه نمیدونم چرا ولی خب کم کم خوابم برد

صبح:

با صدا زدنایه مامانم بیدار شدم

م.ت:آ.ت جونگ کوک بیدار شین(خنده )

چشمامو باز کردم دیدم همه بالا سرمون وایسادن یک نگاه به جونگ کوک کردم دیدم هنوز از پشت بغلم کرده
دیدگاه ها (۱)

نام:خاندان جئون PART:32از خجالت فقط میخواستم آب شم برم تو زم...

نام:خاندان جئون PART:33دیگه چیزی نگفتیم و ادامه صبحونمون رو ...

نام:خاندان جئون PART:30ب.ک:این همه راهو اومدی که فقط همینو ب...

نام:خاندان جئون PART:29م.ک:راست میگه لازم نیست بخاطر اینا خو...

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط