Part

Part15


ویو کوک
از اون موقع ات از بغلم درنیامده آرین هم یک‌جور خاصی به منو ات نگاه میکنه انگار حسودیش شده دیدم چشمای ات از خواب داره میره دیگه به ساعت نگاه کردم دیدم ۱۲ بخواطر همین‌گفتم
کوک:ما دیگه میریم

ته ویو
کوک گفت بریم منم خیلی دلم میخواست ات بمونه که نگرانش نشم گفتم
ته: همینجا بخوابید
کوک:نه ما دیگه میرین
ته :نه بمونین اینجا (داره با چشم و ابرو به کوک میگه)
کوک:بزار از ات بپرسم
ات دوست داری بمونیم(اروم)
ات :اره(اروم)
کوک:اوکی
کوک:ات جواب مثبت داد


خوشحال شدم چون دیگه نگرانش نمیشم

اریانا : خب پس بیا تو اتاق من تختم دو نفر تا صبح فیلم میبینیم بازی می‌کنیم تا ۴صبح بیدار میمونیم (ذوق)

یکدفعه دیدم ات زد زیر گریه


ویو کوک
بعد از حرف آریانا دیدم ات زد زیر گریه چون پاشده بودم نشستم اتم که از اول بغلم بود صورت اتو آورم بالا بعد بغلش کردم (دونوع بغل کردن اولیش برآید استایل بود دومیش آنطوری که همه بغل میکنن🤣 )همینطور که تو بغلم بود گفتم

کوک:چرا گریه میکنی چیزی شد(نگران).
ات :نه میشه همون تو اتاقی که کوک میمونه بمونم(گریه)
اریانا:میشه گریه نکنی منم گریم میادا(بغض شدید)

یکدفعه دیدم آریانا هم زد زیر گریه تهیونگم آریانا رو گرفت بغل

آریانا:باشه برو پیش عمو کوک بخواب فقط گریه نکن(گریه)
ته:آریانا گریه نکن ات الان وضعیت خوبی نداره باید پیش کوک بمونه
آریانا:منم گفتم باشه نیا فقط گریه نکن(گریه)
دیدم ات از بغلم دراومد و رفت بغل آریانا و با صدای بلند گریه کرد
کوک:ایییی خدا نگاه چقدر کیوتن اریا یک عکس ازشون بگیر
(چشماش برق زد)
آریا ازشون یک عکس گرفت
ات با صدای بلند تر گریه کرد و اومد به سینه ی من مشت زد
ات:تو این وضیعت ازمون عکس بگیره (گریه و خنده و درحال مشت زدن به کوک)
بغلش کردم
کوک:دیگه گریه نکن بریم بخوابیم
ات:بریم
کوک:میشه اتاق مارو نشون بدین
آرین:البته بیاین دنبال من

با آرین رفتیم بالا

آرین ویو
خیلی حرصم میگیره انگار ات و کوک عاشق همن جوری که ات همش بغل کوک بود معلومه عاشقشه اهههه خدا کاری کن اتم عاشق من شه نه کوک بردمشون تو اتاق ات از تو اون ساکی که برا استخر بود یک کراپ و یک شلوارک درآورد دیگه از حرص قرمز شده بودم آخه چرا فقط کوک اجازه میده اینجور لباسارو برا اون بپوشه اخخخخخ خداااا

ویو کوک
دیدگاه ها (۴)

Part16ویو کوک رفتیم تو اتاق ات از تو ساک یک کراپ و شلوارک در...

Part17کوک ویواز خواب بیدار شدم ولی ات نبود نگران شدم آخه هرو...

Part 14پرش زمانی به موقعی که رسیدند خونه ته اینا..............

Part13ته: ما میریم بیرونته اینا رفتم منم از ات پرسیدم کوک:ات...

آبنبات تلخ

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط