part:19
part:19
ویو جونگ کوک (علامت کوک+علامت تهیونگ _)
بعد اینکه کارم تموم شد تهیونگ که وایساده بود و منتظر بود کارم تموم بشه اومد و بغلم کرد
_عاخ انقد دلم برات تنگ شده بود که نگو
+پس خبر از دل من نداری ارباب
_ارباب؟
بوسه ای رو لباش کاشتم
+عاره ارباب
_میتونی یه کاری کنی کل خستگیم از بین بره ؟!
+چ..چیکار ؟
_چرا ترسیدی ؟
+ن..ن..نترسیدم
ترسیده بودم نکنه ازم بخواد که .... نه نه خودش گفت فعلا نه من تازه از دست یه وحشی فرار کردم
_جونگ کوک چرا ترسیدی من کا هنوز چیزی نگفتم
+یعنی نمیخوای ...
_هی پسر من که گفتم فعلا نه به مم اعتماد نداری
+پس باید چیکار کنم
_هیچ فقط تا صبح تو بغلم بخواب اینجوری کل خستگیم از بین میره تو که پیشم باشی دیگه هیچی نمیتونه منو خسته کنه
قلبم از حرفاش لرزید از بچگی کسی به من محبت نکرده بود . اومدن تهیونگ تو زندگیم بزرگترین نعمته واسه من بهترین چیزیه که خدا میتونه بهم بده .
+خیلییی دوست دارم .....
_میدونی چند تاستاره تو آسمون هست ؟!
+عوممم... نمیدونم شاید یه تر لیون یا بشتر .. چطور؟
_من به اندازه ستاره ها و بیشتر از اونها دوست دارم و میپرستمت
.....+
ویو جونگ کوک (علامت کوک+علامت تهیونگ _)
بعد اینکه کارم تموم شد تهیونگ که وایساده بود و منتظر بود کارم تموم بشه اومد و بغلم کرد
_عاخ انقد دلم برات تنگ شده بود که نگو
+پس خبر از دل من نداری ارباب
_ارباب؟
بوسه ای رو لباش کاشتم
+عاره ارباب
_میتونی یه کاری کنی کل خستگیم از بین بره ؟!
+چ..چیکار ؟
_چرا ترسیدی ؟
+ن..ن..نترسیدم
ترسیده بودم نکنه ازم بخواد که .... نه نه خودش گفت فعلا نه من تازه از دست یه وحشی فرار کردم
_جونگ کوک چرا ترسیدی من کا هنوز چیزی نگفتم
+یعنی نمیخوای ...
_هی پسر من که گفتم فعلا نه به مم اعتماد نداری
+پس باید چیکار کنم
_هیچ فقط تا صبح تو بغلم بخواب اینجوری کل خستگیم از بین میره تو که پیشم باشی دیگه هیچی نمیتونه منو خسته کنه
قلبم از حرفاش لرزید از بچگی کسی به من محبت نکرده بود . اومدن تهیونگ تو زندگیم بزرگترین نعمته واسه من بهترین چیزیه که خدا میتونه بهم بده .
+خیلییی دوست دارم .....
_میدونی چند تاستاره تو آسمون هست ؟!
+عوممم... نمیدونم شاید یه تر لیون یا بشتر .. چطور؟
_من به اندازه ستاره ها و بیشتر از اونها دوست دارم و میپرستمت
.....+
۶.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.