آیا این عشق واقعی است؟
آیا این عشق واقعی است؟
part21🍒🍓
(پرش زمانی یک ساعت بعد)
ات ویو
با سر درد بیدار شدم شب بود جیمین کنارم خواب بود یه تکونی خوردم خواستم برم آب بخورم رفتم پایین یه لیوان آب بخورم دیدم تهیونگ داره خورده شیشه هارو جمع میکنه
ات:ولش کن خودم جمع میکنم.
تهیونگ تا منو دید بلند شد
تهیونگ:خوبی؟
ات:آره خوبم بابت اون حرفی که اون موقع زدم ببخشید دست خودم نبود
تهیونگ:نه مشکلی نیست
ات:الان خودم خورده شیشه ها رو جمع میکنم برو اونور
تهیونگ:باشه ولی حواست باشه من برم بخوابم
ات:باشه برو شب بخیر
تهیونگ:شب بخیر
تهیونگ رفت و منم مشغول شدم خورده شیشه ها رو جمع کنم دلم خیلی درد میکرد نمیدونم چرا دیدم شوگا اومده پایین عذاب وجدان داشتم چون ممکن بود جیمین دعواش کرده باشه
شوگا:ات تویی؟
ات:آره خودمم بله کاری داشتی؟
شوگا:باید میدونستم جیمین چرا نمیزاشت شراب بخوری.
ات بلند شد و رقت سمت شوگا
ات:دعوات کرد؟
شوگا:یه ذره سرم داد زد
ات:ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید
شوگا:نمیخواد عذاب وجدان داشته باشی به هر حال نگرانته و من هم باید میدونستم چرا بهت شراب نمیده.راستی
ات:بله
شوگا:مست بودی حرفای عجیب و غریبی میزدی
ات:چه حرف هایی؟
شوگا:گفتی بچه میخوایی(با خنده)
با حرف شوگا خودمو تو آیینه دیدم گردنم کبود بود سریع دستمو گزاشتم رو گردنم
شوگا:دیگه دیدمش نمیخواد مخفی کنی
ات:نکنه توم خالی کرده باشه(تو دلش)
شوگا:چیزی گفتی؟
ات:من؟نه چیزی نگفتم خب دیگه برو بخواب شب بخیر
شوگا:شب بخیر
سریع رفتم تو اتاق جیمین هنوز خواب بود رفتم سمت کیفم یه قرص در آوردم که بخورم یهو دست جیمین مانع این کار شد
جیمین:چیکار میکنی؟
یه نگاهی به گردن جیمین کردم کبود بود
ات:هیچی دلم درد میکنه
جیمین:اما این قرص برای اون هایی هست که میخوان بچه دار نشن
ات:جیمین ما تازه با هم گرم گرفتیم بچه میخواییم چیکار؟
جیمین:من بچه میخوام
ات:ولی من نه.جیمین لطفا خواهش میکنم ما باز هم میتونیم بچه دار بشیم
جیمین:آخه........
نزاشتم حرفشو بزنه سریع قرص رو خوردم
part21🍒🍓
(پرش زمانی یک ساعت بعد)
ات ویو
با سر درد بیدار شدم شب بود جیمین کنارم خواب بود یه تکونی خوردم خواستم برم آب بخورم رفتم پایین یه لیوان آب بخورم دیدم تهیونگ داره خورده شیشه هارو جمع میکنه
ات:ولش کن خودم جمع میکنم.
تهیونگ تا منو دید بلند شد
تهیونگ:خوبی؟
ات:آره خوبم بابت اون حرفی که اون موقع زدم ببخشید دست خودم نبود
تهیونگ:نه مشکلی نیست
ات:الان خودم خورده شیشه ها رو جمع میکنم برو اونور
تهیونگ:باشه ولی حواست باشه من برم بخوابم
ات:باشه برو شب بخیر
تهیونگ:شب بخیر
تهیونگ رفت و منم مشغول شدم خورده شیشه ها رو جمع کنم دلم خیلی درد میکرد نمیدونم چرا دیدم شوگا اومده پایین عذاب وجدان داشتم چون ممکن بود جیمین دعواش کرده باشه
شوگا:ات تویی؟
ات:آره خودمم بله کاری داشتی؟
شوگا:باید میدونستم جیمین چرا نمیزاشت شراب بخوری.
ات بلند شد و رقت سمت شوگا
ات:دعوات کرد؟
شوگا:یه ذره سرم داد زد
ات:ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید
شوگا:نمیخواد عذاب وجدان داشته باشی به هر حال نگرانته و من هم باید میدونستم چرا بهت شراب نمیده.راستی
ات:بله
شوگا:مست بودی حرفای عجیب و غریبی میزدی
ات:چه حرف هایی؟
شوگا:گفتی بچه میخوایی(با خنده)
با حرف شوگا خودمو تو آیینه دیدم گردنم کبود بود سریع دستمو گزاشتم رو گردنم
شوگا:دیگه دیدمش نمیخواد مخفی کنی
ات:نکنه توم خالی کرده باشه(تو دلش)
شوگا:چیزی گفتی؟
ات:من؟نه چیزی نگفتم خب دیگه برو بخواب شب بخیر
شوگا:شب بخیر
سریع رفتم تو اتاق جیمین هنوز خواب بود رفتم سمت کیفم یه قرص در آوردم که بخورم یهو دست جیمین مانع این کار شد
جیمین:چیکار میکنی؟
یه نگاهی به گردن جیمین کردم کبود بود
ات:هیچی دلم درد میکنه
جیمین:اما این قرص برای اون هایی هست که میخوان بچه دار نشن
ات:جیمین ما تازه با هم گرم گرفتیم بچه میخواییم چیکار؟
جیمین:من بچه میخوام
ات:ولی من نه.جیمین لطفا خواهش میکنم ما باز هم میتونیم بچه دار بشیم
جیمین:آخه........
نزاشتم حرفشو بزنه سریع قرص رو خوردم
۳.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.