پارت

#پارت226

عاطفه _ نمیدونم !!

فرشید از آشپزخانه در حالی که مشغول گشتن در یخچال بود گفت:

_یعنی چی که نمیدونم !
چی دوست داری درست کنم؟

عاطفه بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت!
به اپن تیکه داد وگفت:

_هرچی باشه فرقی نمیکنه ، من فقط میخوام دست پختت رو بخورم!

فرشید: نگی چی میخوای ناهار بی ناهار!
این همه کوبیدم اومدم ع تمرین بدو بدو خونه خانوم پشت در نمونه !! حالا میگه !
من فقط میخوام دست پختت رو بخورم!

عاطفه نتوانست خنده اش را کنترل کند و بلند زیر خنده زد !
جالب و خنده دار بود وقتی فرشید با حرص و غرغر ادایش را در می آورد!

فرشید: کوفت ! نخند ، اصلا کی بت گفت بیای اینجا ؟
برو بشین میخوام ازت پذیرایی کنم!

عاطفه جلوی دهانش را گرفت و چند نفس عمیق کشید!

عاطفه_چه کدبانوی خوبی!

فرشید ب طرف عاطفه رفت و به بیرون از آشپزخانه هولش داد!

_برو بشین اونجا بت میگم منو مسخره میکنه!

عاطفه دست به سینه روی مبل نشست و به فرشید که ظرف میوه و پیش دستی ها روی میز میگذاشت و اخم کرده بود نگاه کرد!

_خب میگم حالا ک خیلی اصرار میکنی ، قورمه سبزی بپز!

فرشید رو به روی عاطفه نشست .

_باشه میپزم ولی عواقبش دیگ پای خودته؟

عاطفه لبخندی زد .

_همش پای خودم...
دیدگاه ها (۱)

#پارت227_همش پای خودم!فرشید کنترل تلویزیون را برداشت و به طر...

#پارت228وارد اتاق شد !با نگاهش دنباله کیفش گشت !که روی تخت ف...

#پارت225"عاطفه"فرشید در را باز کرد!کنار ایستاد و ب عاطفه ک ...

#پارت226فرشیدمات عاطفه بود که یهو با صدای اِهِم محمد به خود...

پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط