PART12
(ویو جونگ کوک)
خیلی کیوت عصبانی میشه از رفتارش خندم گرفت بلند شدم رفتم پایین خانم مین نیست پس اون باید کارای خونه رو بکنه.........ایششش یادم نبود سوجین گفت نباید زیاد کار کنه رفتم و در اتاقش در زدم
_بله
+بیا بیرون کارت دارم
در اتاق باز شد و با یه شلوار و هودی صورتی اومد بیرون خیلی ناز و کیوت شده بود
_چیزی میخواستین بگین ارباب
+ها؟....آره چیزه......خانم مین چند روزی نیستن من آشپزی بلد نیستم برای همین تو فقط غذا درست کن
_چی؟.....اما کارای خونه چی؟
+نمیخواد کاری انجام بدی خانم مین که برگرده کارای خونه رو انجام میده
_برای چی؟
+وقتی جنابعالی وسط اتاق من قش کردین زنگ زدم دکتر هان گفت به خاطر کاره زیاده فقط حوصله ندارم هر روز اینجا برای من قش و ضعف کنی
_آها باشه فقط......
+فقط چی؟
_خب چیزه
+نمیتونی عین آدم حرفتو بزنی؟
_خب راستش......من.....آشپزی بلد نیستم
+چی؟نچ نچ نچ پس به چه درد میخوری؟
_........
+ایششششش حالا میخوای برای شام چیکار کنی؟ها؟(داد)
_ببخشید که به زور بهت فروخته شدم من داشتم زندگیم و میکردم که اون عوضی من و دزدید و به تو آشغال فروخت حالا توقع داری برات آشپزی کنم(داد بسیار زیاد)
بعد گفتن حرفش رفت توی اتاق و در و محکم بست
(ویو یونا)
پسره آشغال تا الانم خیلی بهش بها دادم که براش کار کردم چون شبیه مادرش بودم من و خریده حالا داره عین خر ازم کار میکشه؟عوضییییییییییییییییییییییییییییییییییی
내 노예🖤
حمایت هاتون کم نشه ها❤️
خیلی کیوت عصبانی میشه از رفتارش خندم گرفت بلند شدم رفتم پایین خانم مین نیست پس اون باید کارای خونه رو بکنه.........ایششش یادم نبود سوجین گفت نباید زیاد کار کنه رفتم و در اتاقش در زدم
_بله
+بیا بیرون کارت دارم
در اتاق باز شد و با یه شلوار و هودی صورتی اومد بیرون خیلی ناز و کیوت شده بود
_چیزی میخواستین بگین ارباب
+ها؟....آره چیزه......خانم مین چند روزی نیستن من آشپزی بلد نیستم برای همین تو فقط غذا درست کن
_چی؟.....اما کارای خونه چی؟
+نمیخواد کاری انجام بدی خانم مین که برگرده کارای خونه رو انجام میده
_برای چی؟
+وقتی جنابعالی وسط اتاق من قش کردین زنگ زدم دکتر هان گفت به خاطر کاره زیاده فقط حوصله ندارم هر روز اینجا برای من قش و ضعف کنی
_آها باشه فقط......
+فقط چی؟
_خب چیزه
+نمیتونی عین آدم حرفتو بزنی؟
_خب راستش......من.....آشپزی بلد نیستم
+چی؟نچ نچ نچ پس به چه درد میخوری؟
_........
+ایششششش حالا میخوای برای شام چیکار کنی؟ها؟(داد)
_ببخشید که به زور بهت فروخته شدم من داشتم زندگیم و میکردم که اون عوضی من و دزدید و به تو آشغال فروخت حالا توقع داری برات آشپزی کنم(داد بسیار زیاد)
بعد گفتن حرفش رفت توی اتاق و در و محکم بست
(ویو یونا)
پسره آشغال تا الانم خیلی بهش بها دادم که براش کار کردم چون شبیه مادرش بودم من و خریده حالا داره عین خر ازم کار میکشه؟عوضییییییییییییییییییییییییییییییییییی
내 노예🖤
حمایت هاتون کم نشه ها❤️
۴.۷k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.