PART14
(ویو جونگ کوک)
داشتم میرفتم سمت اتاقم که صدای شکستن چیزی اومد رفتم پایین ببینم چی شده که دیدم بله یه ظرف شکسته و یونا داره جمعش میکنه
+جارو زیر کابینته
_ عا بله ببخشید
داشتم دوباره میرفتم سمت اتاقم که صدای یونا اومد
_عای آخ دستم
برگشتم دیدم دستش رو بریده
+جعبه کمک های اولیه اونجاست توی اون کابینت
_عاها ممنون
داشتم نگاش میکردم نمیتونست درست با یه دست کار کنه خیلی بانمک بود رفتم کمکش
+بده من اول باید زد عفونی کنی
زخمش و زد عفونی کردم و چسب زخم زدم
_ممنونم
+عا بقیشم با جارو جمع کن
_باشه
(ویو یونا)
رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم از سوهو و سویا دلخور بودم ولی دلم براشون تنگ شده بود با این فکر ها چشام گرم شد و خوابم برد
(چند ساعت بعد)
باصدای شلیک گلوله بیدار شدم فکر کردم صدای چیز دیگست خواستم برم بیرون که در باز شد و ارباب با یه تفنگ توی دستش اومد تو خیلی ترسیدم
_دا....داری...چیکار میکنی؟
+هیس باید بریم
_چی؟
+وقت ندارم توضیح بدم زود باش باید بریم
_باشه
از اتاق رفتیم بیرون آروم آروم قدم بر میداشتیم یه هو اون ایستاد و منم خوردم بهش همه جا تر یک بود و فقط یه تیکه درست روبرومون روشن بود از توی تاریکی صدایی اومد
∆به به جناب جئون جونگ کوک
پس اسمش جونگ کوکه
∆او سلام یونا چه خبر
چی همون یارویی که من و به جونگ کوک فروخت
+چی میخوای؟
∆یادته گفتم کارتو جبران میکنم خب حالا اومد جبران کنم اول یونا یا تو
کوک منو پشتش مخفی کرد و خودشو سپر من کرد
∆خب پس اول تو(با تفنگ شلیک کرد)
از ترس رفتم تو بغل جونگ کوک سرم و به سینش چسبوند و نذاشت چیزی ببینم
+همین.....جوری....ب...بمون
_تو ....تو تیر خوردی
+گفتم همین جوری بمون(داد)
صدای شلیک
내 노예🖤
داشتم میرفتم سمت اتاقم که صدای شکستن چیزی اومد رفتم پایین ببینم چی شده که دیدم بله یه ظرف شکسته و یونا داره جمعش میکنه
+جارو زیر کابینته
_ عا بله ببخشید
داشتم دوباره میرفتم سمت اتاقم که صدای یونا اومد
_عای آخ دستم
برگشتم دیدم دستش رو بریده
+جعبه کمک های اولیه اونجاست توی اون کابینت
_عاها ممنون
داشتم نگاش میکردم نمیتونست درست با یه دست کار کنه خیلی بانمک بود رفتم کمکش
+بده من اول باید زد عفونی کنی
زخمش و زد عفونی کردم و چسب زخم زدم
_ممنونم
+عا بقیشم با جارو جمع کن
_باشه
(ویو یونا)
رفتم توی اتاقم و روی تختم دراز کشیدم از سوهو و سویا دلخور بودم ولی دلم براشون تنگ شده بود با این فکر ها چشام گرم شد و خوابم برد
(چند ساعت بعد)
باصدای شلیک گلوله بیدار شدم فکر کردم صدای چیز دیگست خواستم برم بیرون که در باز شد و ارباب با یه تفنگ توی دستش اومد تو خیلی ترسیدم
_دا....داری...چیکار میکنی؟
+هیس باید بریم
_چی؟
+وقت ندارم توضیح بدم زود باش باید بریم
_باشه
از اتاق رفتیم بیرون آروم آروم قدم بر میداشتیم یه هو اون ایستاد و منم خوردم بهش همه جا تر یک بود و فقط یه تیکه درست روبرومون روشن بود از توی تاریکی صدایی اومد
∆به به جناب جئون جونگ کوک
پس اسمش جونگ کوکه
∆او سلام یونا چه خبر
چی همون یارویی که من و به جونگ کوک فروخت
+چی میخوای؟
∆یادته گفتم کارتو جبران میکنم خب حالا اومد جبران کنم اول یونا یا تو
کوک منو پشتش مخفی کرد و خودشو سپر من کرد
∆خب پس اول تو(با تفنگ شلیک کرد)
از ترس رفتم تو بغل جونگ کوک سرم و به سینش چسبوند و نذاشت چیزی ببینم
+همین.....جوری....ب...بمون
_تو ....تو تیر خوردی
+گفتم همین جوری بمون(داد)
صدای شلیک
내 노예🖤
۷.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.