"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
p58
#ات
به چهره معصوم و کیوتش که غرق در خواب بود و هیچ اثری از بی رحمی تو چهرش هویدا نبود خیره شدم
با خنده لب زدم:
+چقد کیوته تو خواب
ناخودآگاه دستم به سمت گونه اش بردم و قبل از اینکه نوک انگشتم به گونه اش برخورد کند با صداش دستم تو همون حالت موند
_توکه کیوت تری
تا این حرفو زد دیدگانشو گشوده و به چشمانم زل زد
سریع و قبل از آنکه آبرویم بیش از این برود دستم به پایین انداختم و خودمو از بغلش آزاد کردم و از تخت پایین امدم دستمو به موهام کشیدم تا مرتبشون کنم که با صداش به سمتش چرخیدم
_خیلی خجالتی!!
با این حرفش سرمو انداختم پایین نمیدونم چرا ولی حرفاش به دلم مینشست و قند تو دلم آب میکرد
یونگی هم از تخت پایین آمد و روبه رویم ایستاد در مقابل پیکر ورزشکار و بزرگ او من مثل یه بچه گربه کوچیک بودم
با نشستن دستش روی سرم و حرکت نوازش وارانه انگشتاش بین موهام لرزی به شانه هایم افتاد
p58
#ات
به چهره معصوم و کیوتش که غرق در خواب بود و هیچ اثری از بی رحمی تو چهرش هویدا نبود خیره شدم
با خنده لب زدم:
+چقد کیوته تو خواب
ناخودآگاه دستم به سمت گونه اش بردم و قبل از اینکه نوک انگشتم به گونه اش برخورد کند با صداش دستم تو همون حالت موند
_توکه کیوت تری
تا این حرفو زد دیدگانشو گشوده و به چشمانم زل زد
سریع و قبل از آنکه آبرویم بیش از این برود دستم به پایین انداختم و خودمو از بغلش آزاد کردم و از تخت پایین امدم دستمو به موهام کشیدم تا مرتبشون کنم که با صداش به سمتش چرخیدم
_خیلی خجالتی!!
با این حرفش سرمو انداختم پایین نمیدونم چرا ولی حرفاش به دلم مینشست و قند تو دلم آب میکرد
یونگی هم از تخت پایین آمد و روبه رویم ایستاد در مقابل پیکر ورزشکار و بزرگ او من مثل یه بچه گربه کوچیک بودم
با نشستن دستش روی سرم و حرکت نوازش وارانه انگشتاش بین موهام لرزی به شانه هایم افتاد
۴.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.