"عشق مافیایی من "
"عشق مافیایی من "
p60
#یونگی
جلو آینه قدی وایسادم یقه لباسمو درست کردم
دستمو به سمت ادکلن که رایحه تلخ داشت بردم و نزدیک گردنم رو ترقوه هام زدم
بعد از آماده شدن کاملا از اتاق خارج شدم
_من کار دارم یه سر میرم بیرون میام مواظب خودت باش...حق بیرون رفتن از در این خونه رو نداری...
انگشته اشارمو جلو صورتش گرفتم و با تاکید گفتم
_حتی یه قدم
ات چشمی زیر لب گفت لبخندی رو لبام شکل گرفت
یه لحظه تشنه بغلش شدم پس از آرنجش کشیدم و پیکر کوچولوشو تو بغلم گرفتمش و بدون اهمیت به هینی که از ترس کشید دستمو پشت گرونش گذاشتمو سرشو به تخت سینم چسبوندم
چند ثانیه تو این حالت بودیم که ات با شتاب خودشو ازم جدا کرد
به خاطر کارش خندم گرفته بود خودمو خوردم و جدی گفتم
_خدافظ
و بدون اینکه بزارم جوابمو بده پشت کردم بهش و از خونه خارج شدم
به سمت پارکینگ رفتم سوار ماشین شدم و از پارکینگ خارج شدم و به سمت باری که اونجا با طرف معامله قرار داشتم حرکت کردم
جیهوپ و جونگکوک اونجا بودن و قبل از معامله ما سه تا باهم جلسه داشتیم و من باید زود خودمو می رسوندم
با برداشتن اولین قدم به داخل محوطه بار بوی سیگار و الکل به مشامم رسید
_جونگکوک و جیهوپ رسیده؟
-بله ارباب
به سمت وی آی پی که تو طبقه سوم قرار داشت رفتم
یکی از صندلی ها رو عقب کشیدمو نشستم
جونگ کوک و جیهوپ رو به روی من نشسته بودن
_خب جیهوپ کاری که بهت سپرده بودم و انجام دادی؟
....
p60
#یونگی
جلو آینه قدی وایسادم یقه لباسمو درست کردم
دستمو به سمت ادکلن که رایحه تلخ داشت بردم و نزدیک گردنم رو ترقوه هام زدم
بعد از آماده شدن کاملا از اتاق خارج شدم
_من کار دارم یه سر میرم بیرون میام مواظب خودت باش...حق بیرون رفتن از در این خونه رو نداری...
انگشته اشارمو جلو صورتش گرفتم و با تاکید گفتم
_حتی یه قدم
ات چشمی زیر لب گفت لبخندی رو لبام شکل گرفت
یه لحظه تشنه بغلش شدم پس از آرنجش کشیدم و پیکر کوچولوشو تو بغلم گرفتمش و بدون اهمیت به هینی که از ترس کشید دستمو پشت گرونش گذاشتمو سرشو به تخت سینم چسبوندم
چند ثانیه تو این حالت بودیم که ات با شتاب خودشو ازم جدا کرد
به خاطر کارش خندم گرفته بود خودمو خوردم و جدی گفتم
_خدافظ
و بدون اینکه بزارم جوابمو بده پشت کردم بهش و از خونه خارج شدم
به سمت پارکینگ رفتم سوار ماشین شدم و از پارکینگ خارج شدم و به سمت باری که اونجا با طرف معامله قرار داشتم حرکت کردم
جیهوپ و جونگکوک اونجا بودن و قبل از معامله ما سه تا باهم جلسه داشتیم و من باید زود خودمو می رسوندم
با برداشتن اولین قدم به داخل محوطه بار بوی سیگار و الکل به مشامم رسید
_جونگکوک و جیهوپ رسیده؟
-بله ارباب
به سمت وی آی پی که تو طبقه سوم قرار داشت رفتم
یکی از صندلی ها رو عقب کشیدمو نشستم
جونگ کوک و جیهوپ رو به روی من نشسته بودن
_خب جیهوپ کاری که بهت سپرده بودم و انجام دادی؟
....
۵.۴k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.