part 1
ویو لینا:
با احساس گرمایی رو پوست صورتم بیدار شدم پوفف درسته افتاب دقیقا تو صورتم تابیده بود با بی حوصلگی پتو رو کنار زدم و به ساعت روی میزم خیره شدم
ساعت*6:14
با نگاه به ساعت چشمام چهارتا شد واییی دیر کردم کلا 16دقیقه برای سرکارم وقت دارم بدو بدو رفتم صورتمو شستم ارایش لایت کردم و لباسمو پوشیدم سریع از خونه زدم بیرون و به سمت شرکت حرکت کردم
*پرش زمانی*
با دیدن شرکت نفس عمیقی کشیدم و رفتم تو به سمت اسانسور راهی شدم که همکارمو دیدم
+عا عا سلام سوهو خوبی؟!
"مرسی لینا
+طبقه چند پیاده میشی
" دوم
*به سمت دکمه اسانسور رفتم و طبقه دو و یازدهمو زدم*
سوهو خارج شد و منم سر طبقه خودم پیاده شدم خداکنه جرم نده با دستپاچگی وارد اتاقش شدم
*در زدن*
_بیا تو (عصبی)
+سلام اقای جئون ببخشید بابت دیر کردنم
_بخشش؟؟! کی تاحالا کسیرو بخشیدم که تو دومیش باشی
+اما..
_دروغاتو واسه خودت نگه دار تو..(داد)
+اه بسه دیگه خستم کردی هروز باید غر غراتو بشنوم من استفا میدم
_ها ها جک بامزه ای بود از کی تاحالا جرعت کردی سر من داد بزنی
*با قدم های بلند نزدیکش شدم*
اما خانوم کوچولو یادت رفته قرار دادت ۴سالس؟؟
+لعنت به تو اون قرار داد لعنتیت من نمیخوامممم اینجا باشم بفهم جئون جونگ کوک*با کلافگی موهاشو بهم ریخت*
_خب پس میدونی که فست قرار داد چقدر قیمتشه اونو بده بعدشم به سلامت
+اما اخه... م.. ن اونقدر پول ندارمم بعدشم تو خیلی پولداری برای چی میخوای عذابم بدی
_پس یه جور دیگه جبرانش کن
+ام.. ا چجوریی؟؟
_بهش فکر میکنم حالاهم برو بیرون
+پوفففففففف ازت متنفرممم
*منتظر بقیه حرفی از طرفش نموندم و درو با حرص بستم..
#سناریو#فیک
با احساس گرمایی رو پوست صورتم بیدار شدم پوفف درسته افتاب دقیقا تو صورتم تابیده بود با بی حوصلگی پتو رو کنار زدم و به ساعت روی میزم خیره شدم
ساعت*6:14
با نگاه به ساعت چشمام چهارتا شد واییی دیر کردم کلا 16دقیقه برای سرکارم وقت دارم بدو بدو رفتم صورتمو شستم ارایش لایت کردم و لباسمو پوشیدم سریع از خونه زدم بیرون و به سمت شرکت حرکت کردم
*پرش زمانی*
با دیدن شرکت نفس عمیقی کشیدم و رفتم تو به سمت اسانسور راهی شدم که همکارمو دیدم
+عا عا سلام سوهو خوبی؟!
"مرسی لینا
+طبقه چند پیاده میشی
" دوم
*به سمت دکمه اسانسور رفتم و طبقه دو و یازدهمو زدم*
سوهو خارج شد و منم سر طبقه خودم پیاده شدم خداکنه جرم نده با دستپاچگی وارد اتاقش شدم
*در زدن*
_بیا تو (عصبی)
+سلام اقای جئون ببخشید بابت دیر کردنم
_بخشش؟؟! کی تاحالا کسیرو بخشیدم که تو دومیش باشی
+اما..
_دروغاتو واسه خودت نگه دار تو..(داد)
+اه بسه دیگه خستم کردی هروز باید غر غراتو بشنوم من استفا میدم
_ها ها جک بامزه ای بود از کی تاحالا جرعت کردی سر من داد بزنی
*با قدم های بلند نزدیکش شدم*
اما خانوم کوچولو یادت رفته قرار دادت ۴سالس؟؟
+لعنت به تو اون قرار داد لعنتیت من نمیخوامممم اینجا باشم بفهم جئون جونگ کوک*با کلافگی موهاشو بهم ریخت*
_خب پس میدونی که فست قرار داد چقدر قیمتشه اونو بده بعدشم به سلامت
+اما اخه... م.. ن اونقدر پول ندارمم بعدشم تو خیلی پولداری برای چی میخوای عذابم بدی
_پس یه جور دیگه جبرانش کن
+ام.. ا چجوریی؟؟
_بهش فکر میکنم حالاهم برو بیرون
+پوفففففففف ازت متنفرممم
*منتظر بقیه حرفی از طرفش نموندم و درو با حرص بستم..
#سناریو#فیک
۵.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.