part3
ویو لینا
با گریه افتادم رو زمین خسته شده دیگه از قضاوتای الکی از طرف بقیه خسته شدم همه داشتن نگام میکردن سریع پاشدم خودمو تکوندم و به سمت خونه رفتم
*تو ماشین*
_چرا انقدر گریه میکنی بسه دیگه
=چون ازت متنفرممم چونن الکی به خالم تهمت زدی
_منظورت چیه؟!
=من از تنهایی داشتم گریه میکردم اون اومد دلداریم داد
_(کلافه و با تعجب دست تو موهاش کرد) خب جینا تو نباید از خونه بزنی بیرون که اینجوری شه
=که چی براتتت مهم ها من فقط ۳سالمه و نیاز بع توجه دارم
_خب پرنسس بابا بگو چی میخوایی بابا برات بگیره
=پولاتو بزار جیبت مننن خاله رو میخوام
_جینا نمیشه
=اخرین حرفمه یا خاله یا دیگه هیچ وقت باهات حرف نمیزنم (اخم بچگونه)
_پوفف اما اون با این همه تهین بر نمیگرده
=باباییی من یه فکری دارم
_بگو خرگوش کوچولو ی کارگاه
=خونشو بلدی؟؟
_خب اره یه بار رسوندمش
=فردا با گل میریم ازش معذرت خواهی میکنیم
_من نمیکنم اینکارو
=بابایی(مظلوم و کیوت)
_نه جینا اونطوری نگاه نکن
=(چشای ستارع ای)
_پوففف من نمیام تو جلوی در منتظرت میمونم
=پوففف همینشم خوبه حداقل
ویو کوک
خودمم دوست داشتم برم اما نمیتونم غرورمو کنار بزارم اما وقتی پرستار جینا بشه میتونم بهش نزدیک تر شم هرچند که اون ازم متنفره
*پرش زمانی*
*7:15*
با بالا پایین شدن شیکمم بیدار شدم
_جینا داری چیکار میکنی(صدای خوابالود)
=بابا پاشووو دیگه یادت رفته باید بریم خونه خاله
_پوففف لینا الان ساعت 7تازه
=من نمیدونم من میرم تو هم بیا (رفت)
_ای بابا خانم کوچولوی پرو
پاشدم رفتم دست شویی لباس پوشیدم و عطر تلخمو زدم و رفتم پایین
جینااا بابایی حاضره بیا
=اخجوننن اومدم
و به سمت خونه لینا راهی شدیم
لینا ویو
با صدای در زدن از خواب پاشدم لباس خوابم رو درست کردم و درو باز کردم با جسم کوچیکی روی زمین مواجه شدم
+جینا(ذوق)
=سلامممم
+خانم کوچولو اینحا چیکار میکنی
=(با دستش ماشین کوکو نشون داد)
+پوفف این چرا اینجاست
=خالع این گلو و شکلات بگیر دستم شکست بعد برات تعریف میکنم
+وایی مرسی باشه بیا تو
ویو کوک
وقتی لینا درو باز کرد واسه چند دقیقه نفسم برید تو اون لباس خواب حریر واقعا س.. کسی بود هرکس دیگه ای هم جای من بود همین نظرو داشت
=خاله راستش...
اسلایدد اول لباس خواب لینا
اسلاید دوم کوک
اسلاید سوم جینا
با گریه افتادم رو زمین خسته شده دیگه از قضاوتای الکی از طرف بقیه خسته شدم همه داشتن نگام میکردن سریع پاشدم خودمو تکوندم و به سمت خونه رفتم
*تو ماشین*
_چرا انقدر گریه میکنی بسه دیگه
=چون ازت متنفرممم چونن الکی به خالم تهمت زدی
_منظورت چیه؟!
=من از تنهایی داشتم گریه میکردم اون اومد دلداریم داد
_(کلافه و با تعجب دست تو موهاش کرد) خب جینا تو نباید از خونه بزنی بیرون که اینجوری شه
=که چی براتتت مهم ها من فقط ۳سالمه و نیاز بع توجه دارم
_خب پرنسس بابا بگو چی میخوایی بابا برات بگیره
=پولاتو بزار جیبت مننن خاله رو میخوام
_جینا نمیشه
=اخرین حرفمه یا خاله یا دیگه هیچ وقت باهات حرف نمیزنم (اخم بچگونه)
_پوفف اما اون با این همه تهین بر نمیگرده
=باباییی من یه فکری دارم
_بگو خرگوش کوچولو ی کارگاه
=خونشو بلدی؟؟
_خب اره یه بار رسوندمش
=فردا با گل میریم ازش معذرت خواهی میکنیم
_من نمیکنم اینکارو
=بابایی(مظلوم و کیوت)
_نه جینا اونطوری نگاه نکن
=(چشای ستارع ای)
_پوففف من نمیام تو جلوی در منتظرت میمونم
=پوففف همینشم خوبه حداقل
ویو کوک
خودمم دوست داشتم برم اما نمیتونم غرورمو کنار بزارم اما وقتی پرستار جینا بشه میتونم بهش نزدیک تر شم هرچند که اون ازم متنفره
*پرش زمانی*
*7:15*
با بالا پایین شدن شیکمم بیدار شدم
_جینا داری چیکار میکنی(صدای خوابالود)
=بابا پاشووو دیگه یادت رفته باید بریم خونه خاله
_پوففف لینا الان ساعت 7تازه
=من نمیدونم من میرم تو هم بیا (رفت)
_ای بابا خانم کوچولوی پرو
پاشدم رفتم دست شویی لباس پوشیدم و عطر تلخمو زدم و رفتم پایین
جینااا بابایی حاضره بیا
=اخجوننن اومدم
و به سمت خونه لینا راهی شدیم
لینا ویو
با صدای در زدن از خواب پاشدم لباس خوابم رو درست کردم و درو باز کردم با جسم کوچیکی روی زمین مواجه شدم
+جینا(ذوق)
=سلامممم
+خانم کوچولو اینحا چیکار میکنی
=(با دستش ماشین کوکو نشون داد)
+پوفف این چرا اینجاست
=خالع این گلو و شکلات بگیر دستم شکست بعد برات تعریف میکنم
+وایی مرسی باشه بیا تو
ویو کوک
وقتی لینا درو باز کرد واسه چند دقیقه نفسم برید تو اون لباس خواب حریر واقعا س.. کسی بود هرکس دیگه ای هم جای من بود همین نظرو داشت
=خاله راستش...
اسلایدد اول لباس خواب لینا
اسلاید دوم کوک
اسلاید سوم جینا
۴.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.