𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 24
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
ترس کل وجودمو گرفته بود از پشت دستم کشیده شد بدنم یخ کرد از ترس بیهوش شدم
تقریبا بیهوش بودم ولی صدای اطرافم رو میشنیدم صدای آژیر آمبولانس تو گوشم بود یعنی منم به این سرنوشت دچار شدم
چشمام همه چی رو سفید میدید
چند مین بعد
ویو ا/ت
داشتم بهوش میامدم صدای دستگاه های بالای سرم رو میشنیدم صدای ضربان قلبم رو
چشمام هنوز سفید میدید که صدای بلند از کار افتادن دستگاه ها امد
چییییی؟
پایان من؟؟
چرااااا؟؟
اگه قرارع من بمیرم بچهم حداقل زنده بمونه
جونگکوک هنوز از من ناراحته من نمیخوام بمیرمممم
صدای جیغ چند تا از پرستارا توی اتاق پیچید ولی چرا به من کمک نمیکنن چرا کسی نمیاد روی سر من؟؟
دست راستمو تکون دادم چی تکون خورد یعنی هنوز زندم
پس اون صدای مریض کناریم بوده
دستای گرمی دستامو گرفت
داشتم چشمامو باز میکردم یه صورت تار دیدم
دیدم داشت بهتر میشد
جونگکوک بالای سرم بود دستم رو گرفته بود و داشت با لبخند ملیحی بهم نگاه میکرد
هوشیاری مو کامل بدست آوردم
جونگکوک : حالت چه طوره خوشگله؟
ا/ت : چرا امدی؟
جونگکوک : چرا بهم نگفته بودی حاملهای؟ (لبخند)
ا/ت : چون تو منو فقط به خاطر بچه میخواستی
جونگکوک : ا/ت اینطوری نیست این چند وقت که تو نبودی مادرم خیلی بهم فشار آورد که با لورا ازدواج کنم وقتی گفتم برگه های طلاق رو امضا میکنم میخواستم اول پدرم همه چیز رو به نامم بزنه بعد دوباره باهات ازدواج میکردم ولی الان دیگه هیچ بهانهی نمیخواد اونا نوه میخوان که الان پیش توعه
ا/ت : حال بچهم خوبه؟
جونگکوک : آره فقط یکم ترسیده بود
خوب بگو ببینم دلت چی میخواد برات بخرم؟
ا/ت : نمیدونم میشه منو ببری خونه
جونگکوک : میرم برگه ترخیصت رو بگیرم باهم بریم خونه تو هم یکم استراحت کن
ویو ا/ت
وقتی جونگکوک رفت به تخت کناریم نگاه کردم یه پارچه سفید انداخته بودن روش چه لحظهی رو برای خوانوادش داره حتما الان خیلی ناراحتن
منم چند سال قبل از ازدواجم با کوک خیلی به خودکشی فکر کرده بودم به خاطر افسرده گیم ولی اون موقع هیچ وقت به این فکر نمیکردم که ممکنه خوانوادم چقدر ناراحت بشن اما الان که آیندم تعغیر کرده خوشحالم که اون موقع کاری دست خودم ندادم
خمارمار عارررعا
خماریییه
ادامه دارد...؟....
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 24
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
ترس کل وجودمو گرفته بود از پشت دستم کشیده شد بدنم یخ کرد از ترس بیهوش شدم
تقریبا بیهوش بودم ولی صدای اطرافم رو میشنیدم صدای آژیر آمبولانس تو گوشم بود یعنی منم به این سرنوشت دچار شدم
چشمام همه چی رو سفید میدید
چند مین بعد
ویو ا/ت
داشتم بهوش میامدم صدای دستگاه های بالای سرم رو میشنیدم صدای ضربان قلبم رو
چشمام هنوز سفید میدید که صدای بلند از کار افتادن دستگاه ها امد
چییییی؟
پایان من؟؟
چرااااا؟؟
اگه قرارع من بمیرم بچهم حداقل زنده بمونه
جونگکوک هنوز از من ناراحته من نمیخوام بمیرمممم
صدای جیغ چند تا از پرستارا توی اتاق پیچید ولی چرا به من کمک نمیکنن چرا کسی نمیاد روی سر من؟؟
دست راستمو تکون دادم چی تکون خورد یعنی هنوز زندم
پس اون صدای مریض کناریم بوده
دستای گرمی دستامو گرفت
داشتم چشمامو باز میکردم یه صورت تار دیدم
دیدم داشت بهتر میشد
جونگکوک بالای سرم بود دستم رو گرفته بود و داشت با لبخند ملیحی بهم نگاه میکرد
هوشیاری مو کامل بدست آوردم
جونگکوک : حالت چه طوره خوشگله؟
ا/ت : چرا امدی؟
جونگکوک : چرا بهم نگفته بودی حاملهای؟ (لبخند)
ا/ت : چون تو منو فقط به خاطر بچه میخواستی
جونگکوک : ا/ت اینطوری نیست این چند وقت که تو نبودی مادرم خیلی بهم فشار آورد که با لورا ازدواج کنم وقتی گفتم برگه های طلاق رو امضا میکنم میخواستم اول پدرم همه چیز رو به نامم بزنه بعد دوباره باهات ازدواج میکردم ولی الان دیگه هیچ بهانهی نمیخواد اونا نوه میخوان که الان پیش توعه
ا/ت : حال بچهم خوبه؟
جونگکوک : آره فقط یکم ترسیده بود
خوب بگو ببینم دلت چی میخواد برات بخرم؟
ا/ت : نمیدونم میشه منو ببری خونه
جونگکوک : میرم برگه ترخیصت رو بگیرم باهم بریم خونه تو هم یکم استراحت کن
ویو ا/ت
وقتی جونگکوک رفت به تخت کناریم نگاه کردم یه پارچه سفید انداخته بودن روش چه لحظهی رو برای خوانوادش داره حتما الان خیلی ناراحتن
منم چند سال قبل از ازدواجم با کوک خیلی به خودکشی فکر کرده بودم به خاطر افسرده گیم ولی اون موقع هیچ وقت به این فکر نمیکردم که ممکنه خوانوادم چقدر ناراحت بشن اما الان که آیندم تعغیر کرده خوشحالم که اون موقع کاری دست خودم ندادم
خمارمار عارررعا
خماریییه
ادامه دارد...؟....
۱۴.۲k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.