"آلبوم مشترک"
"آلبوم مشترک"
p14
ات ویو
حدود نیم ساعتی بود که داشتیم بازی میکردیم که از شانسم بطری طرف من میفتاد و اعضا کلن در مورد اینکه کراشم کیه سوال پیچم میکردن
دوباره بطری طرف افتاد شوگا ازم سوال میپرسید
شوگا:دوست داری بین ما کدوممونو ببوسی
جونگ کوک بهم خیره شده بود قشنگ سرخ شدن گونه هامو از خجالت حس میکردم تهیونگ:جواب بده ما ناراحت نمیشیم...لبخند...
همینجور که داشتم من..من میکردم گ شیم زنگ خورد
آری بود
_ببخشید باید جواب بدم
جیمین:اوکی ..اشکالی نداره..لبخند..
مکالمه ات و آری
_بله
=اممم..خوبی؟
_اهوم
=میگم که یه چیزی شده...استرسی
_چی شده ؟
=ببین ات بابات حالش بد شده حالا بیمارستانه ..میدونه که وضعیت قلبش چجوریه...دکتر گفته باید هرچه زودتر عمل شه تو فهرست پیوند قرار گرفته...اگه پولش جور باشه تا نیم ساعته دیگه میتونه عمل کنه..ولی پولش زیاده..
_مشکل اگه باشه که مم حلش میکنم..الان میام...
=نع ..ببینم بابات نمیخاد ببینتت...اروم گفت آخرشو
_فقط بگو کدوم بیمارستانه الان میام
جونگ کوک ویو
وقتی شوگا از ات سوال پرسید گونه هاش سرخ شده بود قشنگ تابلو بود که خجالت کشیده حیلی کیوت شده بود همینجور منتظر جوابش بودیم گوشیش زنگ خورد کمی رفت جواب داد ولی وقتی اومد نگران مضطرب بود
.....
ات ویو
آری بهم گفت کدوم بیمارستانه زود سوئیچ ماشینمو برداشتمو از اعضا خداحافظی کردم
_ببخشید من باید برم
شوگا:چیزی شده؟
_ببخشید باید برم
راه افتادن رفتم
......
مامانم به سختی بابامو راضی به عمل کرد کارای عمو انجام دادمو بابامو بردن اتاق عمل تو سالن انتظار هرکدوم یه طرف تو خودمون بودیم همه نگران بودن حدود نیم ساعت کشیده بود ولی هنوز خبری نبود
....
عرض سالنوری با اضطراب طی میکردم و منتظر باز شدن در اتاق عمل بود تا خبری از اون تو بگیرم
...
در اتاق عمل باز شد و دکتر درحالی که ماسکشو داشت در می آورد اومد بیرون، به سمتش رفتم مادرم و خواهرام هم به دنبالم اومدن
_آقای دکتر عمل پدرم چجوری پیش رفت؟
دکتری لبخندی زد:اصن درک نمیکنم چرا انقد نگرانین ؟
یورا(خواهر ات ):عمل زیاد طول کشید ..انتظار دیگه ای از ما دارین؟
دکتر:بله به شما حق میدم عمل ۲ساعت و ۴۵ دقیقه و ۱۵ ثانیه طول کشید جزء سخت ترین عملام بود ولی خیلی خوب پیش رفت و حال بیمارتون خوبه
..دکتر رو به ات کرد..
دکتر :خانم هوانگ همینجور که خواسته بودین بعد لز اینکه پدرتون بهشون بیان به بخش وی آی پی منتقل میشن ..چهار ساعت بعد به هوش میان
دکتر خداحافظی کردو رفت
#بی_تی_اس
#هیشکی_نمیتونه_جای_بی_تی_اس_بگیره
#آرمی_همیشه_همراه_بی_تی_اس
p14
ات ویو
حدود نیم ساعتی بود که داشتیم بازی میکردیم که از شانسم بطری طرف من میفتاد و اعضا کلن در مورد اینکه کراشم کیه سوال پیچم میکردن
دوباره بطری طرف افتاد شوگا ازم سوال میپرسید
شوگا:دوست داری بین ما کدوممونو ببوسی
جونگ کوک بهم خیره شده بود قشنگ سرخ شدن گونه هامو از خجالت حس میکردم تهیونگ:جواب بده ما ناراحت نمیشیم...لبخند...
همینجور که داشتم من..من میکردم گ شیم زنگ خورد
آری بود
_ببخشید باید جواب بدم
جیمین:اوکی ..اشکالی نداره..لبخند..
مکالمه ات و آری
_بله
=اممم..خوبی؟
_اهوم
=میگم که یه چیزی شده...استرسی
_چی شده ؟
=ببین ات بابات حالش بد شده حالا بیمارستانه ..میدونه که وضعیت قلبش چجوریه...دکتر گفته باید هرچه زودتر عمل شه تو فهرست پیوند قرار گرفته...اگه پولش جور باشه تا نیم ساعته دیگه میتونه عمل کنه..ولی پولش زیاده..
_مشکل اگه باشه که مم حلش میکنم..الان میام...
=نع ..ببینم بابات نمیخاد ببینتت...اروم گفت آخرشو
_فقط بگو کدوم بیمارستانه الان میام
جونگ کوک ویو
وقتی شوگا از ات سوال پرسید گونه هاش سرخ شده بود قشنگ تابلو بود که خجالت کشیده حیلی کیوت شده بود همینجور منتظر جوابش بودیم گوشیش زنگ خورد کمی رفت جواب داد ولی وقتی اومد نگران مضطرب بود
.....
ات ویو
آری بهم گفت کدوم بیمارستانه زود سوئیچ ماشینمو برداشتمو از اعضا خداحافظی کردم
_ببخشید من باید برم
شوگا:چیزی شده؟
_ببخشید باید برم
راه افتادن رفتم
......
مامانم به سختی بابامو راضی به عمل کرد کارای عمو انجام دادمو بابامو بردن اتاق عمل تو سالن انتظار هرکدوم یه طرف تو خودمون بودیم همه نگران بودن حدود نیم ساعت کشیده بود ولی هنوز خبری نبود
....
عرض سالنوری با اضطراب طی میکردم و منتظر باز شدن در اتاق عمل بود تا خبری از اون تو بگیرم
...
در اتاق عمل باز شد و دکتر درحالی که ماسکشو داشت در می آورد اومد بیرون، به سمتش رفتم مادرم و خواهرام هم به دنبالم اومدن
_آقای دکتر عمل پدرم چجوری پیش رفت؟
دکتری لبخندی زد:اصن درک نمیکنم چرا انقد نگرانین ؟
یورا(خواهر ات ):عمل زیاد طول کشید ..انتظار دیگه ای از ما دارین؟
دکتر:بله به شما حق میدم عمل ۲ساعت و ۴۵ دقیقه و ۱۵ ثانیه طول کشید جزء سخت ترین عملام بود ولی خیلی خوب پیش رفت و حال بیمارتون خوبه
..دکتر رو به ات کرد..
دکتر :خانم هوانگ همینجور که خواسته بودین بعد لز اینکه پدرتون بهشون بیان به بخش وی آی پی منتقل میشن ..چهار ساعت بعد به هوش میان
دکتر خداحافظی کردو رفت
#بی_تی_اس
#هیشکی_نمیتونه_جای_بی_تی_اس_بگیره
#آرمی_همیشه_همراه_بی_تی_اس
۵.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.