p⁶
p⁶
When you were an employee...
یونگی: میتونی بری
یونگی داشت میرفت که
ا.ت: صبر کن
یونگی:چی میخوای؟
ا.ت: چرا اسرار داشتی دوباره برگردم شرکت؟
یونگی: اوضاع شرکت بهم ریخته توهم تنها کارمندی بودی که به اون کار نیاز داشتم الان هرکدوم از کارمندام نمیتوننن کاریو که داشتی انجام بدم کسیمنمیتونم پیدا کنم
ا.ت:فقط به یه شرط میام
یونگی:چه شرطی؟
ا.ت: ازم نخوا که اتاقتو تمیز کنم برات چیز میز بیارم
یونگی: قبوله
به هم دست دادیم
یونگی: برگشتن دوبارت مبارک:)
ا.ت:مرسی
باهاش خداحافظی کردم و رفتم خونه
(پرش زمانی فردا)
صبح از خواب پاشدم دیدم یونگی بم پیام داده
ا.ت: شمارمو از کجا پیدا کرده؟
پیامشو باز کردم خوندم
(پیامیونگی)
یونگی:خانم پارک ساعت ۸ شب به لباس قشنگ باکلاس بپوش باید بریم یه جا دعوتیم و اینکه مشکلی نیست تورو به عنوان دوست دخترم معرفی کنم فقط برای یه شب
(ویو ا.ت)
به خودم گفتم چرا منو انتخاب کرده؟
شاید دلیلی داشته
(چت بینشوگا و ا.ت)
ا.ت:حالا چرا دوست دختر؟
یونگی: حتما باید یدونه داشته باشم
ا.ت: اونجا همه رل دارن؟
یونگی:اره
ا.ت: حالا چرا منو انتخاب کردی؟
یونگی: تو کارمند مهمی هستی چند تا سوال مهم قراره بپرسه تنها جوابشو تو میدونی
ا.ت:من؟
یونگی:اره
ا.ت:اوم باشه..
یونگی: پایین خونتونم بیا پایین باهم بریم شرکت
ا.ت:بابا تو وجوری هم شمارمو هم ادرس خونمو پیدا کردی؟
یونگی:نمیدونم😂
ا.ت:😐💔
ا.ت: باش الان میام پایین
یونگی:منتظرتم
(پایان مکالمه)
ادامه دارد...
جدی بگید واقعا داستانم خوبه؟:)
من این حس و ندارم...
امروز میخوام ۲ یا ۳ پارت بزارم:)
When you were an employee...
یونگی: میتونی بری
یونگی داشت میرفت که
ا.ت: صبر کن
یونگی:چی میخوای؟
ا.ت: چرا اسرار داشتی دوباره برگردم شرکت؟
یونگی: اوضاع شرکت بهم ریخته توهم تنها کارمندی بودی که به اون کار نیاز داشتم الان هرکدوم از کارمندام نمیتوننن کاریو که داشتی انجام بدم کسیمنمیتونم پیدا کنم
ا.ت:فقط به یه شرط میام
یونگی:چه شرطی؟
ا.ت: ازم نخوا که اتاقتو تمیز کنم برات چیز میز بیارم
یونگی: قبوله
به هم دست دادیم
یونگی: برگشتن دوبارت مبارک:)
ا.ت:مرسی
باهاش خداحافظی کردم و رفتم خونه
(پرش زمانی فردا)
صبح از خواب پاشدم دیدم یونگی بم پیام داده
ا.ت: شمارمو از کجا پیدا کرده؟
پیامشو باز کردم خوندم
(پیامیونگی)
یونگی:خانم پارک ساعت ۸ شب به لباس قشنگ باکلاس بپوش باید بریم یه جا دعوتیم و اینکه مشکلی نیست تورو به عنوان دوست دخترم معرفی کنم فقط برای یه شب
(ویو ا.ت)
به خودم گفتم چرا منو انتخاب کرده؟
شاید دلیلی داشته
(چت بینشوگا و ا.ت)
ا.ت:حالا چرا دوست دختر؟
یونگی: حتما باید یدونه داشته باشم
ا.ت: اونجا همه رل دارن؟
یونگی:اره
ا.ت: حالا چرا منو انتخاب کردی؟
یونگی: تو کارمند مهمی هستی چند تا سوال مهم قراره بپرسه تنها جوابشو تو میدونی
ا.ت:من؟
یونگی:اره
ا.ت:اوم باشه..
یونگی: پایین خونتونم بیا پایین باهم بریم شرکت
ا.ت:بابا تو وجوری هم شمارمو هم ادرس خونمو پیدا کردی؟
یونگی:نمیدونم😂
ا.ت:😐💔
ا.ت: باش الان میام پایین
یونگی:منتظرتم
(پایان مکالمه)
ادامه دارد...
جدی بگید واقعا داستانم خوبه؟:)
من این حس و ندارم...
امروز میخوام ۲ یا ۳ پارت بزارم:)
۱.۸k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.