پارت ۹
_خیلی خب باشه تو از اولم منو نمیخواستی من میرم ولی برای چند ثانیه هوس با احساسات هیچ دختری بازی نکن
+من نیازی به نصیحت تو ندارم
_چون فقط خودتو میبینی خیلی خودخواهی از اون روزی بترس که خدا بد جور دلتو بشکونه مث دخترایی که تا الان با احساساتشون بازی کردی
+میری بیرون یا بکشمت(تفنگشو گرفت سمت یونا)
_اگه تو اینو میخوای باشه میرم(گریه)
+درم ببند پشت سرت
و از اونجا زدم بیرون اشکام تمومی نداشت هرزه عوضی فقط میخواست ازم سو استفاده کنه حالم ازش به هم میخوره همش تخصیر خودم بود نباید به هیچکس اعتماد کنم از اولم نباید به هیچ پسری اعتماد میکردم این دومین باری هست که شکست خوردم تو عشق و بهم خیانت شده آخه مگه من چه مشکلی دارم شاید اینقدر سادم که همه ازم سو استفاده میکنن از سادگیم از معصومیتم اصلا حیف من که دارم برای یه همچین آدم هولی گریه میکنم خاک بر سر من همینجوری تو خیابونا میچرخیدم دیگه کسی رو ندارم من حتی به خاطر جونکوک میخواستم قید خانوادمو هم بزنم چرا آخه چرا باید برام مهم باشه چرا از فکرم نمیاد بیرون همینجوری راه میرفتم که اصلا نفهمیدم چجوری جلوی در خونمون بودم پاهام چجوری منو کشوند اینجا ناخداگاه زنگ درو زدم آخه من با چه رویی تو صورت مامان بابام نگاه کنم بلاخره در باز شد و چهره سرد و جدی مامانم نمایان شد (علامتش^)
_س...سلام
^چیه مگه نگفتی من میخوام پیش دوس پسرم زندگی کنم چیشد برگشتی بدون اجازه ما همه غلط میکنی یعنی اینقدر هرزه شدی
_مامان نمیخوای بزاری توضیح بدم
^چیرو توضیح بدی هاااا حرفی هم داری برای گفتن
_مامان یه دقیقه گوش کن لطفاااا(گریه)
از زبان یونا
همه چی رو از اول تا آخر که اینجا هستم الان برای مامان بابام توضیح دادم و قانع کردم اونا رو که من گناهی نداشتم و اون منو مجبور کرد بعد یک ساعت حرف زدن با مامان بابام خسته شدم بلند شدم و رفتم تو اتاقم مث اینکه دوباره برگشتم به همون زندگی سینگل و رفیق بازی اصلا بیخیال جونکوک من اونو میخوام چیکار وقتی دوستامو دارم و از همه مهم تر خانوادمو بیخیال جونکوک خر کیه(دختره*)
+من نیازی به نصیحت تو ندارم
_چون فقط خودتو میبینی خیلی خودخواهی از اون روزی بترس که خدا بد جور دلتو بشکونه مث دخترایی که تا الان با احساساتشون بازی کردی
+میری بیرون یا بکشمت(تفنگشو گرفت سمت یونا)
_اگه تو اینو میخوای باشه میرم(گریه)
+درم ببند پشت سرت
و از اونجا زدم بیرون اشکام تمومی نداشت هرزه عوضی فقط میخواست ازم سو استفاده کنه حالم ازش به هم میخوره همش تخصیر خودم بود نباید به هیچکس اعتماد کنم از اولم نباید به هیچ پسری اعتماد میکردم این دومین باری هست که شکست خوردم تو عشق و بهم خیانت شده آخه مگه من چه مشکلی دارم شاید اینقدر سادم که همه ازم سو استفاده میکنن از سادگیم از معصومیتم اصلا حیف من که دارم برای یه همچین آدم هولی گریه میکنم خاک بر سر من همینجوری تو خیابونا میچرخیدم دیگه کسی رو ندارم من حتی به خاطر جونکوک میخواستم قید خانوادمو هم بزنم چرا آخه چرا باید برام مهم باشه چرا از فکرم نمیاد بیرون همینجوری راه میرفتم که اصلا نفهمیدم چجوری جلوی در خونمون بودم پاهام چجوری منو کشوند اینجا ناخداگاه زنگ درو زدم آخه من با چه رویی تو صورت مامان بابام نگاه کنم بلاخره در باز شد و چهره سرد و جدی مامانم نمایان شد (علامتش^)
_س...سلام
^چیه مگه نگفتی من میخوام پیش دوس پسرم زندگی کنم چیشد برگشتی بدون اجازه ما همه غلط میکنی یعنی اینقدر هرزه شدی
_مامان نمیخوای بزاری توضیح بدم
^چیرو توضیح بدی هاااا حرفی هم داری برای گفتن
_مامان یه دقیقه گوش کن لطفاااا(گریه)
از زبان یونا
همه چی رو از اول تا آخر که اینجا هستم الان برای مامان بابام توضیح دادم و قانع کردم اونا رو که من گناهی نداشتم و اون منو مجبور کرد بعد یک ساعت حرف زدن با مامان بابام خسته شدم بلند شدم و رفتم تو اتاقم مث اینکه دوباره برگشتم به همون زندگی سینگل و رفیق بازی اصلا بیخیال جونکوک من اونو میخوام چیکار وقتی دوستامو دارم و از همه مهم تر خانوادمو بیخیال جونکوک خر کیه(دختره*)
۷۲.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.