ادامه
ادامه ...
که دستش نرم رفت زیر زانوهام.. گنگ و هول چشم باز کردم
با همون پتو تو بغلش بلندم کرد و گفت
جیمین: چیزي نیست...بخواب...
لبخند عميقي رو لبم اومد و پر از لذت چشمامو بستم و خودمو بهش فشردم رفت بیرون و منو روي صندلي عقب ماشین خوابوند و در رو بست و خودش پشت فرمون نشست و راه افتاد. این همه محبت و توجهش خيلي برام شیرین بود. باز خواب الود شده بودم که اروم توي تختم فرود اومدم. با لبخندخودمو گوله کردم و خيلي زود خوابم برد. چشمامو باز کردم
که دستش نرم رفت زیر زانوهام.. گنگ و هول چشم باز کردم
با همون پتو تو بغلش بلندم کرد و گفت
جیمین: چیزي نیست...بخواب...
لبخند عميقي رو لبم اومد و پر از لذت چشمامو بستم و خودمو بهش فشردم رفت بیرون و منو روي صندلي عقب ماشین خوابوند و در رو بست و خودش پشت فرمون نشست و راه افتاد. این همه محبت و توجهش خيلي برام شیرین بود. باز خواب الود شده بودم که اروم توي تختم فرود اومدم. با لبخندخودمو گوله کردم و خيلي زود خوابم برد. چشمامو باز کردم
- ۴.۳k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط