ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۱۵
حس کردم دارم خفه میشم. ارنجش رو روي بالشت گذاشت و خودشو کشید بالا سرم سعی کردم عادي باشم و پلکم نپره اروم موهامو زد پشت گوشم تنم یخ زد. داره با قلب لعنتي من چیکار میکنه؟پیشونیشو به سرم تکیه داد و یه سرفه خفه زد. تند سرشو به سمت مخالفم چرخوند و چند تا سرفه شدید زد. پتو رو روم بالاتر کشید و سرشو پشت سرم رو بالشت گذاشت و اروم دست به موهام کشید. قلبم داشت از جا در میومد و به زحمت سعی میکردم ارومش کنم تا جیمین صداشو نشنوعه..
نفس عمیقی کشید و دستشو برداشت. کاش باز با موهام بازي کنه..
خيلي لذت بخش بود. اما... دیگه تکون نخورد و اونقدر بي حرکت موند که منم خوابم. برد. یه کم سردم بود
خواب آلود غلت زدم که برخورد ریزي با کناریم کردم دستي نرم پتو رو بیشتر روم بالا کشید و نفس عمیقی کشید و خیلی اروم زمزمه کرد
جیمین : اینبارم تو بردي سيندر الا..بيا ببينم..
و اروم دستشو از زیر سرم رد کرد و نرم پیشونیشو به پیشونیم چسبوند
گرماي فوق العاده شيريني تو تنم پیچید. خيلي خوابم میومد و زود باز به خواب رفتم.راروم چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم جیمز بود که نشسته بود و پیرهنش رو مرتب میکرد پتو رو تا خرخره ام بالا کشیده بودم یاد دیشب افتادم.. دیشب کنارم خوابيد حتي بغلم کرد. ناباورانه و شاد لبخند زدم اره.. یادمه نصفه شب دستشو از زیر سرم رد کرده بود
سرم روي بازوهاش بود. حتي تصورش شیرین بود. داشت
کاش خوابم نمیبرد و بیشتر احساسش میکردم سرشو چرخوند و نگاه خیره مو غافل گیر کرد. با دیدن چشماي بازم نگاهشو روم نگاه داشت و اروم و
مهربون گفت جیمین: صبح بخیر خوابت میاد؟
خواب الود پلک زدم
با توجه به سوالش اروم گفتم الا: کجا میری؟
جیمین :میخوام برم شرکت باهام مياي برسونمت خونه یا بعد خودت ميري؟
اشفته پلک زدم. دلم میگرفت . اینجا نمیتونستم دیگه تنها بمونم.
اروم گفتم الا: میام سر تکون داد. ولي نمیتونستم پاشم بیرون
تشك و پتو سرد بود نگام کرد و گفت جیمین :خوب؟
مظلوم گفتم الا :سرده یه کم دیگه
لبخندي رو لبش نشست و نرم خودشو کشید کنارم و پتو رو بالا زد و خودشو کشید زیر پتو و گفت جیمین : یه کم دیگه.
اختیار لبخند زدم و چشمامو بستم لباشو نرم روی پلکم گذاشت. متعجب چشمامو باز کردم چشماشو بسته بود. نفس حبس شده مو بیرون دادم و با نفس هاي لرزوني چشمامو بستم واقعا باز داشت خوابم میگرفت که اروم از کنارم تکون خورد و نرم بلند شد. بي ميل آماده شدم چشمامو باز کنم که دستش نرم رفت زیر زانوهام.. گنگ و هول چشم باز کردم
( فصل سوم ) پارت ۴۱۵
حس کردم دارم خفه میشم. ارنجش رو روي بالشت گذاشت و خودشو کشید بالا سرم سعی کردم عادي باشم و پلکم نپره اروم موهامو زد پشت گوشم تنم یخ زد. داره با قلب لعنتي من چیکار میکنه؟پیشونیشو به سرم تکیه داد و یه سرفه خفه زد. تند سرشو به سمت مخالفم چرخوند و چند تا سرفه شدید زد. پتو رو روم بالاتر کشید و سرشو پشت سرم رو بالشت گذاشت و اروم دست به موهام کشید. قلبم داشت از جا در میومد و به زحمت سعی میکردم ارومش کنم تا جیمین صداشو نشنوعه..
نفس عمیقی کشید و دستشو برداشت. کاش باز با موهام بازي کنه..
خيلي لذت بخش بود. اما... دیگه تکون نخورد و اونقدر بي حرکت موند که منم خوابم. برد. یه کم سردم بود
خواب آلود غلت زدم که برخورد ریزي با کناریم کردم دستي نرم پتو رو بیشتر روم بالا کشید و نفس عمیقی کشید و خیلی اروم زمزمه کرد
جیمین : اینبارم تو بردي سيندر الا..بيا ببينم..
و اروم دستشو از زیر سرم رد کرد و نرم پیشونیشو به پیشونیم چسبوند
گرماي فوق العاده شيريني تو تنم پیچید. خيلي خوابم میومد و زود باز به خواب رفتم.راروم چشمامو باز کردم اولین چیزی که دیدم جیمز بود که نشسته بود و پیرهنش رو مرتب میکرد پتو رو تا خرخره ام بالا کشیده بودم یاد دیشب افتادم.. دیشب کنارم خوابيد حتي بغلم کرد. ناباورانه و شاد لبخند زدم اره.. یادمه نصفه شب دستشو از زیر سرم رد کرده بود
سرم روي بازوهاش بود. حتي تصورش شیرین بود. داشت
کاش خوابم نمیبرد و بیشتر احساسش میکردم سرشو چرخوند و نگاه خیره مو غافل گیر کرد. با دیدن چشماي بازم نگاهشو روم نگاه داشت و اروم و
مهربون گفت جیمین: صبح بخیر خوابت میاد؟
خواب الود پلک زدم
با توجه به سوالش اروم گفتم الا: کجا میری؟
جیمین :میخوام برم شرکت باهام مياي برسونمت خونه یا بعد خودت ميري؟
اشفته پلک زدم. دلم میگرفت . اینجا نمیتونستم دیگه تنها بمونم.
اروم گفتم الا: میام سر تکون داد. ولي نمیتونستم پاشم بیرون
تشك و پتو سرد بود نگام کرد و گفت جیمین :خوب؟
مظلوم گفتم الا :سرده یه کم دیگه
لبخندي رو لبش نشست و نرم خودشو کشید کنارم و پتو رو بالا زد و خودشو کشید زیر پتو و گفت جیمین : یه کم دیگه.
اختیار لبخند زدم و چشمامو بستم لباشو نرم روی پلکم گذاشت. متعجب چشمامو باز کردم چشماشو بسته بود. نفس حبس شده مو بیرون دادم و با نفس هاي لرزوني چشمامو بستم واقعا باز داشت خوابم میگرفت که اروم از کنارم تکون خورد و نرم بلند شد. بي ميل آماده شدم چشمامو باز کنم که دستش نرم رفت زیر زانوهام.. گنگ و هول چشم باز کردم
- ۴.۱k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط