part3:
part3:
تا باشد یروزی از بهشت برای ما
(از دیدگاه الای)
از کارم برگشتم سوار ماشینم شدم و به سمته خونه حرکت کردم،وقتی رسیدم کیفمو پرت کردم و سمت مبل خودمو ولو کردم و به فکر فرو رفتم، چقدر شبیهش بود چرا اخه چرا اصلا بهش گیر دادم چشماش اون پوسته روشنش خیلی شبیهش بود چرا اخه خدا داری با من چیکار میکنی چیو داری امتحان میکنی مگه من تویه این زندگی چیکار کردم تو عشق زندگیمو ازم گرفتی سه سال پیش چرا باید یکی شبیهشو سره راهم قرار بدی.
تویه زندگیه قبلیم یکیو داشتم که مثل مجنون عاشقش بودم و وقتی با اون بودم اصلا خشک نبودم از وقتی که رفت زیره اون همه خاک تبدیل شدم به چیزی که نباید شاید قسمتم این بود نمیدونم الان خیلی چیزا تغییر کرده تو زندگیه من خانوادم که ولم کرده بودن خودم با سختی خودمو رسوندم به اینجا با یکی اشنا شدم تو زندگیم خدا اونو ازم گرفت میگن چیزی که خاک بگیره پسش نمیده واقعا راسته حالا که الان خودمو جمعو جور کردم باید یکی باشه که شبیه به اون باشه؟ نمیدونم.
تو حین فکر کردن که بودم گوشیم زنگ میخوره میبینم همون پسره ی کنه ایه که همش پیمو میگیرس اخه احمق من که تورو پشم گوسفندم حساب نمیکنم چرا خب هنش زنگ میزنی یه روز مست کردم شمارمو بهت دادم چه غلطی کردم.
جوابشو دادم:
الای: چی می خوای
...: سلام منم خوبم تو چطوری
الای: کارتو بگو میدونی که حوصلتو ندارم
...: هیچی خواستم به ی پارتی دعوتت کنم که بیای بد اخلاق
الای: تو که میدونی عمرا پامو تویه پارتی های تو بذار که انقدر کثیفن
قطع کردم و زدم بلاکش کردم. چند که گذشته بود گشنم شده بودم رفتم لباسامو عوض کردم که برای خودم یچیزی درست کنم بخورم.
در حین اشپزی که بودم صدای اس ام اس گوشیم میاد دستامو تمیز میکنم و خشک که کردم گوشیمو برمیدارم میبینم ا/ت پیام داده یلحظه جا خوردم که چرا باید پیام بده این وقت شب.
تو پیامش نوشته که سلام تیچر ببخشید منو بابت امروز خیلی تویه کارام زیاده روی کرده بودم در حد من نیست که بخوام شمارو اینطوری ناراحت کنم عادتم ندارم بخوام معلمی اذیت کنم یا هرکس دیگه ای.
یه چندتا ایموجی بغضم فرستاده بود و بعدش نوشته بود که میشه من امشب بیام خونه ی شما اخه من خونه تنهام خانوادم فردا شب تا می خوان برگردن بیان خونه.
خنده های خشکی میکردم که یه دختر چقدر میتونه پرو باشه که تویه جلسه منو دیده منو خوب نمیشناسه و خیلی پرو پرو میاد میگه میشه بیام خونتون، اون واقعا شبیهشه.
تا باشد یروزی از بهشت برای ما
(از دیدگاه الای)
از کارم برگشتم سوار ماشینم شدم و به سمته خونه حرکت کردم،وقتی رسیدم کیفمو پرت کردم و سمت مبل خودمو ولو کردم و به فکر فرو رفتم، چقدر شبیهش بود چرا اخه چرا اصلا بهش گیر دادم چشماش اون پوسته روشنش خیلی شبیهش بود چرا اخه خدا داری با من چیکار میکنی چیو داری امتحان میکنی مگه من تویه این زندگی چیکار کردم تو عشق زندگیمو ازم گرفتی سه سال پیش چرا باید یکی شبیهشو سره راهم قرار بدی.
تویه زندگیه قبلیم یکیو داشتم که مثل مجنون عاشقش بودم و وقتی با اون بودم اصلا خشک نبودم از وقتی که رفت زیره اون همه خاک تبدیل شدم به چیزی که نباید شاید قسمتم این بود نمیدونم الان خیلی چیزا تغییر کرده تو زندگیه من خانوادم که ولم کرده بودن خودم با سختی خودمو رسوندم به اینجا با یکی اشنا شدم تو زندگیم خدا اونو ازم گرفت میگن چیزی که خاک بگیره پسش نمیده واقعا راسته حالا که الان خودمو جمعو جور کردم باید یکی باشه که شبیه به اون باشه؟ نمیدونم.
تو حین فکر کردن که بودم گوشیم زنگ میخوره میبینم همون پسره ی کنه ایه که همش پیمو میگیرس اخه احمق من که تورو پشم گوسفندم حساب نمیکنم چرا خب هنش زنگ میزنی یه روز مست کردم شمارمو بهت دادم چه غلطی کردم.
جوابشو دادم:
الای: چی می خوای
...: سلام منم خوبم تو چطوری
الای: کارتو بگو میدونی که حوصلتو ندارم
...: هیچی خواستم به ی پارتی دعوتت کنم که بیای بد اخلاق
الای: تو که میدونی عمرا پامو تویه پارتی های تو بذار که انقدر کثیفن
قطع کردم و زدم بلاکش کردم. چند که گذشته بود گشنم شده بودم رفتم لباسامو عوض کردم که برای خودم یچیزی درست کنم بخورم.
در حین اشپزی که بودم صدای اس ام اس گوشیم میاد دستامو تمیز میکنم و خشک که کردم گوشیمو برمیدارم میبینم ا/ت پیام داده یلحظه جا خوردم که چرا باید پیام بده این وقت شب.
تو پیامش نوشته که سلام تیچر ببخشید منو بابت امروز خیلی تویه کارام زیاده روی کرده بودم در حد من نیست که بخوام شمارو اینطوری ناراحت کنم عادتم ندارم بخوام معلمی اذیت کنم یا هرکس دیگه ای.
یه چندتا ایموجی بغضم فرستاده بود و بعدش نوشته بود که میشه من امشب بیام خونه ی شما اخه من خونه تنهام خانوادم فردا شب تا می خوان برگردن بیان خونه.
خنده های خشکی میکردم که یه دختر چقدر میتونه پرو باشه که تویه جلسه منو دیده منو خوب نمیشناسه و خیلی پرو پرو میاد میگه میشه بیام خونتون، اون واقعا شبیهشه.
۴.۰k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.