part5:
part5:
تا باشد یروزی از بهشت برای ما
(از دیدگاه ا/ت)
تویه اون تایمی که باهم حرف زدیم خیلی خوب بود و خیلی راحت خوابم برد انقدر راحت که بیهوش شدم و صبح که پاشدم خیلی راحت بلند شدم وقتی که از چام بلند شدم یه حموم نیم ساعته کردم و اومدم بیرون لباس راحتیامو پوشیدم بعدش به موهام رسیدم چون نمی خواسم موهای خوش حالتم خراب بشه بعده بیست دقیقه که موهام نم دار شد شروع کردم کردم سشوار کشیدن بعدش یذره نشستم درسای زبانمو مرور کردم وقتی که تموم شد رفتم ناهارمم داغ کردم و یه فیلم گذاشتم شروع کردم تماشا کردنو خوردن، موقع تماشا کردن دیدم نوتیف پیام الای اومده که نوشته بود:
سلام چطوری
من خیلی خوشحال شدم فک میکردم شاید دیشب دلش برام سوخته که باهام اون همه حرف زده ولی اخه اون یه تیچر بیشتر نیست ولی سنشم زیاد نیست یعنی میشه...نبابا این چه فکرایه عمرا....نباباا بیخیال ولی خب اون خیلی خوشگله و ادمه خوبیه اما نمیدونم شاید اونم بعدا از من خوشش بیاد جوابه پیامشو دادم و گفتم خوبم تو چطوری اونم جواب داد منم میگذرونم بعد شروع کردیم چت کردن تو اون تایمی که چت میکردیم موضوع چتمون این بود که اِلای می خواست یه پارتی بگیره و همه دخترن و منو به اون پارتی دعوت کرد و قراره ظهر برم خونشون بهش کمک کنم تا بتونیم همه چیزو باهم تکمیل کنیم.
نزدیکای ظهر که شده بود حاضر شدم یه دورس کوتاه پوشیدم با یه شلوار بگ مشکی یه دامن مشکی کوتاهم برداشتم که اونجا بپوشم ولی قبلش تو خونه یه ارایش لایت کردم و وقتی که کامل حاضر شدم تاکسی گرفتم و به سمت خونه ی الای حرکت کردم
تا باشد یروزی از بهشت برای ما
(از دیدگاه ا/ت)
تویه اون تایمی که باهم حرف زدیم خیلی خوب بود و خیلی راحت خوابم برد انقدر راحت که بیهوش شدم و صبح که پاشدم خیلی راحت بلند شدم وقتی که از چام بلند شدم یه حموم نیم ساعته کردم و اومدم بیرون لباس راحتیامو پوشیدم بعدش به موهام رسیدم چون نمی خواسم موهای خوش حالتم خراب بشه بعده بیست دقیقه که موهام نم دار شد شروع کردم کردم سشوار کشیدن بعدش یذره نشستم درسای زبانمو مرور کردم وقتی که تموم شد رفتم ناهارمم داغ کردم و یه فیلم گذاشتم شروع کردم تماشا کردنو خوردن، موقع تماشا کردن دیدم نوتیف پیام الای اومده که نوشته بود:
سلام چطوری
من خیلی خوشحال شدم فک میکردم شاید دیشب دلش برام سوخته که باهام اون همه حرف زده ولی اخه اون یه تیچر بیشتر نیست ولی سنشم زیاد نیست یعنی میشه...نبابا این چه فکرایه عمرا....نباباا بیخیال ولی خب اون خیلی خوشگله و ادمه خوبیه اما نمیدونم شاید اونم بعدا از من خوشش بیاد جوابه پیامشو دادم و گفتم خوبم تو چطوری اونم جواب داد منم میگذرونم بعد شروع کردیم چت کردن تو اون تایمی که چت میکردیم موضوع چتمون این بود که اِلای می خواست یه پارتی بگیره و همه دخترن و منو به اون پارتی دعوت کرد و قراره ظهر برم خونشون بهش کمک کنم تا بتونیم همه چیزو باهم تکمیل کنیم.
نزدیکای ظهر که شده بود حاضر شدم یه دورس کوتاه پوشیدم با یه شلوار بگ مشکی یه دامن مشکی کوتاهم برداشتم که اونجا بپوشم ولی قبلش تو خونه یه ارایش لایت کردم و وقتی که کامل حاضر شدم تاکسی گرفتم و به سمت خونه ی الای حرکت کردم
۷۰۵
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.