part1:
part1:
تا باشد یروزی از بهشت برای ما.
ا.ت: تابستون بود و من خیلی چون فعال بودم زود به زود حوصلم سر میرفت برای همینم مامانم منو کلاس زبان نوشت که هم یچیزی یاد بگیرم هم حوصلم سر نره.
گفته بودن که شروع کلاسا از سشنبس ساعت ۶ تا ۷ که خب امروز سشنبه هستو و یک ساعت دیگه کلاسم شروع میشه ار اونجایی که هوا خیلی گرم بود یه تیشرت لانگ سفید پوشیدم با یه شلوار بگ روشن موهامم از بالا دم اسبی بستم و کوله ی سیاهمو برداشتم یذره به خودم عطر زدم و از اونجایی که پوستم خیلی صافو سفید بود هیچ ارایشی نکردم فقط داخله زیره چشامو با مداد چشم مشکی کردم و یه تینت زدم که چشم خورد به ساعت دیدم ساعت ۵ دیگه سریع کفاشمو رفتم پوشیدم و از خونه زدم بیرون و من تا میرسیدم ایسگاه ۲۰ دقیقه طول میکشید و تا اتوبوس بیاد ساعت شده شیش.
رسیدم ایسگاه و منتظر موندم تا اتوبوس بیاد از اونجایی که گشنم بود ظرفه میوَمو برداشتم شروع کردم خوردن در حین خوردن که بودم اتوبوس اومد و سریع سوار شدم و اتوبوس حرکت کرد،بعد چند دقیقه رسیدم و رفتم تو ساختمون رفتم سمت کلاسم که دیدم یه دختر نشسته رو صندلی که برای تیچرا بود خیلی خوشگل بود صورتش گرد چشای تقریبا کشیده پوستش گندمی موهای ولف کات که تا گردن یذره بلنده و بغله گردنش تتو داشت اونم مثل من توی چشاشو با مداد کشیده بود میشه گفت استایلش تامبوی بود، بعد چند ثانیه به خودم اومدم و رفتم تو نشستم نمیدونم چرا وقتی با اون دختره تنها بودم یکم موذب بودم.
رفتم نشستم که برگشت بهم سلام کرد با لبخنده تقریبا خشک ولی دلنشین،منم جواب سلامشو دادم و سرمو برگردوندم هی داشتم تو دلم با خودم حرف میزدم که چمه.
(سلام بچه ها چطوری بچه ها نمیدونم از این جور وانشاتو خوشتون میاد یا نه من اینو دلی نشوتم اگه ادامه می خواین تو کامنتا بهم بگید🤍)
تا باشد یروزی از بهشت برای ما.
ا.ت: تابستون بود و من خیلی چون فعال بودم زود به زود حوصلم سر میرفت برای همینم مامانم منو کلاس زبان نوشت که هم یچیزی یاد بگیرم هم حوصلم سر نره.
گفته بودن که شروع کلاسا از سشنبس ساعت ۶ تا ۷ که خب امروز سشنبه هستو و یک ساعت دیگه کلاسم شروع میشه ار اونجایی که هوا خیلی گرم بود یه تیشرت لانگ سفید پوشیدم با یه شلوار بگ روشن موهامم از بالا دم اسبی بستم و کوله ی سیاهمو برداشتم یذره به خودم عطر زدم و از اونجایی که پوستم خیلی صافو سفید بود هیچ ارایشی نکردم فقط داخله زیره چشامو با مداد چشم مشکی کردم و یه تینت زدم که چشم خورد به ساعت دیدم ساعت ۵ دیگه سریع کفاشمو رفتم پوشیدم و از خونه زدم بیرون و من تا میرسیدم ایسگاه ۲۰ دقیقه طول میکشید و تا اتوبوس بیاد ساعت شده شیش.
رسیدم ایسگاه و منتظر موندم تا اتوبوس بیاد از اونجایی که گشنم بود ظرفه میوَمو برداشتم شروع کردم خوردن در حین خوردن که بودم اتوبوس اومد و سریع سوار شدم و اتوبوس حرکت کرد،بعد چند دقیقه رسیدم و رفتم تو ساختمون رفتم سمت کلاسم که دیدم یه دختر نشسته رو صندلی که برای تیچرا بود خیلی خوشگل بود صورتش گرد چشای تقریبا کشیده پوستش گندمی موهای ولف کات که تا گردن یذره بلنده و بغله گردنش تتو داشت اونم مثل من توی چشاشو با مداد کشیده بود میشه گفت استایلش تامبوی بود، بعد چند ثانیه به خودم اومدم و رفتم تو نشستم نمیدونم چرا وقتی با اون دختره تنها بودم یکم موذب بودم.
رفتم نشستم که برگشت بهم سلام کرد با لبخنده تقریبا خشک ولی دلنشین،منم جواب سلامشو دادم و سرمو برگردوندم هی داشتم تو دلم با خودم حرف میزدم که چمه.
(سلام بچه ها چطوری بچه ها نمیدونم از این جور وانشاتو خوشتون میاد یا نه من اینو دلی نشوتم اگه ادامه می خواین تو کامنتا بهم بگید🤍)
۲.۷k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.