وقتی با قمار میبردت

کوک:ا/ت واقعا اینطوری
نیس جدی میگم
ا/ت:اگه این طوری نیس پس
چه طوریه؟ هااا؟
کوک:ببین من نمیزارم بابام همچین کاری کنه
چرا نفهمی دوست دارم نمیتونی
منو بذاری بری
ا/ت:تو... توو میخواستی منو بفروشی میفهمی
میفهمی این یعنی چی
کوک:من کاری نکردم اون شغل بابامه نه من
چرا باید واسه کاری که میخواد
بکنه منو مجازات کنیییید؟؟؟
ا/ت:من مجازاتت نمیکنم اما
نمیتونم ایندمو به یه ریسک
خطم کنم
کوک:تو نباید این کارو باهام کنیییییییی *بغض*
ا/ت:پس میگی چیکار کنم
هاا؟ میگی بمونم که اگر
بابات دلش خواست برم داره
ببره یا اینکه میگی اعتماد کردن
خیلی سادست
هاااا؟
کوک:از خواهش میکنم که
همچین کاری با من نکن
ازت خواهش میکنم یه شانس بهم بده
ا/ت:* بغض *
ب ب
.... باید در بارش فکر کنم
کوک تا همین و شنید رفت پایین
*جونگ کوک*
حداقل یه شانس دارم
همش تقصیر اون بود لعنت بهش
رفتم پایین ابد تو یخچال شیشه شراب و برداشتن و لیوان رو پر کردم خوردم
یکی دیگه ام
یکی دیگه
کوک:همه چی شده تقصیر بابای ابلهم
ا/ت:کوکککککک
کوک:هااآاااااآ
*ا/ت*
رفتم که بهش جوابم رو بدم که دیدم
دست کوک یه بطری شراب که کلی لیوان درو برش بودن
معلوم بود مست بوده
یدفعه....