وقتی با قمار میبردت
با صورت پر اشکم رفتم سمت بابای کوک و
ا/ت:چرا اینکارو با کوک کردین؟
^:به تو چه دختره ی گدا
وقتی که بابای کوک این جمله رو
گفت کوک داشت مشتشو برد سمت باباش که
باباش جلوش گرفت
^:فک میکنی که چی زیاد زور
داری؟ هاااا* انگشتای کوک رو تو دستاش فشار داد*
کوک:خفه شو
رفتم دست کوک رو از دست باباش کشیدم بیرون و سریع
بردمش اتاق
ا/ت:چرا باهاش دعوا میکنی
هاان؟چرا وقتی که میدونی
کتکت میزنه باهاش دعوا میکنی
کوک:اخه یه چیزی در باره تو
بهم گفت منم عصبانی شدن خو...
ا/ت:چی بد تر از اونی که شنیدم؟
کوک:بخدا اونی که فکر میکنی نیست
ا/ت:لباتو ببند میخوام
خونتو پاک کنم
* ا/ت*
داشتم خونشو پاک میکردم که
ناخنم خورد به زخمش
دستمو فشار داد
ا/ت:اخخخ
کوک:تو رو خدا ببخشید
دست خودم نبود
ا/ت:گفتم لباتو ببند
کارم که تموم شد
لب کوک رو چسب زدم
بعد پاشدم رفتم ساکمو جمع کنم
داشتم لباسامو میزاشتم که
ا/ت:چرا اینکارو با کوک کردین؟
^:به تو چه دختره ی گدا
وقتی که بابای کوک این جمله رو
گفت کوک داشت مشتشو برد سمت باباش که
باباش جلوش گرفت
^:فک میکنی که چی زیاد زور
داری؟ هاااا* انگشتای کوک رو تو دستاش فشار داد*
کوک:خفه شو
رفتم دست کوک رو از دست باباش کشیدم بیرون و سریع
بردمش اتاق
ا/ت:چرا باهاش دعوا میکنی
هاان؟چرا وقتی که میدونی
کتکت میزنه باهاش دعوا میکنی
کوک:اخه یه چیزی در باره تو
بهم گفت منم عصبانی شدن خو...
ا/ت:چی بد تر از اونی که شنیدم؟
کوک:بخدا اونی که فکر میکنی نیست
ا/ت:لباتو ببند میخوام
خونتو پاک کنم
* ا/ت*
داشتم خونشو پاک میکردم که
ناخنم خورد به زخمش
دستمو فشار داد
ا/ت:اخخخ
کوک:تو رو خدا ببخشید
دست خودم نبود
ا/ت:گفتم لباتو ببند
کارم که تموم شد
لب کوک رو چسب زدم
بعد پاشدم رفتم ساکمو جمع کنم
داشتم لباسامو میزاشتم که
۶.۹k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.