بردم بیرون و نشوندم توی ماشین و خیلی سریع حرکت کرد به سمت خونه

𝕡𝕒𝕣𝕥²³
بردم بیرون و نشوندم توی ماشین و خیلی سریع حرکت کرد به سمت خونه
+کجا میریی؟(با جیغ)هققق
_هیشش هیچی نگوو(عصبی)
ازش ترسیدم و تا زمانی ک برسیم خونه هیچی نگفتم!
همین ک رسیدیم خونه از ماشین پیاده شد و تا اومدم پیاده‌ شم خودش درو باز کرد و بقلم کرد!
_بیا بریم!(عصبی)
+تهیونگ چیکارم داری منو بزار زمین!
اما گوشش بدهکار نبود!
مستقیم بردم توی اتاق و پرتم کرد روی تخت!
تا اومدم تکون بخورم دستمو محکم گرفت و یه گوشه نگه داشت و شروع کرد به درآوردن کمربندش!
_که هنوز هانو دوست داری هاا؟(باداد)
تعجب کرده بودم،یعنی اون میخواست بچشو سقط کنه؟
+ته....تهیونگ....تو میخوای چیکار کنی؟ حالیت هست؟ به فکر من نیستی به فکر بچت باش!
_هه....بچه کدومه!
وایی نع اون مسته! نع خدایا باید چیکار کنم اگ این بچه بمیره دکتر گفت دیگ نمیتونم باردار بشم!
توی همین تایم لباسامو جر داد و لباسای خودشم بیرون آورد!
+ته....ته....لطفا من مامان شدنو دوست دارم! نمیخوام تا ابد تنها بمونم!
#فیک
#ته
#ات
#فلیکس
#هیونجین
#کمکم‌کنید
#هان
#نونا
#اسمات
دیدگاه ها (۳)

𝕡𝕒𝕣𝕥²⁵"ویو ات" با درد شدیدی ک کل بدنمو فرا گرفته بود بیدار ش...

✞✞ هــاییــمنـ اومـב~~ مـ بـا ؋ــیـکـجــב~~ یــב~~ بــہ ن...

نمی دونم دروغه یا نه ولی پخش کنین

𝕡𝕒𝕣𝕥²²_بشین سر جات(عصبی و با داد) +هقق.....هانن_گفتم بشین(با...

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط