عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت 9
ویو ا.ت
دیشب از کافه که رفتیم اون وو گفت که بریم رستوران بعد با اسرار اون و مین هو رفتیم رستوران و غذا خوردیم بعدش کلی خوش گذاروندیم تو ماشین منو مین هو خواب مون برد دیگه بعدش یادم نمیاد .
صبح که از خواب بیدار شدم بوی تن اون وو تو بینیم پیچید خیلی خوب بود چشمام رو محکم بستم بعد مدت ها بوی تنش رو نفس می کشیدم بعد که کمی گذاشت به خودم آمد و دیدم من تو بغل اون وو هستم و اونم خوابش برده بود همینجوری داشتم نگاهش می کردم که احساس کردم بیدار شده زود چشمام رو بستم و خودمو زدم به خواب که بعد یه دست روی صورتم رو نوازش کرد نفسم بند آمده بود بعد یه مدت یهو صدای مین هو آمد
؟مامان مامان ، عمووووووووو
_هیش آروم مامانت هنوز خوابه (اروم)
+ا.ت خودش رو زده به خواب
؟باشه (اروم)
_بیا اینجا باهم مامان رو بیدار
؟ذوق کرده
مین هو آمد کنار مون روی تخت بعد آمد یه بوس روی کونم گذاشت یه لبخند ریز کردم که دوباره آمد بوسم
ولی بازم بیدار نشدم که یهو گفت.......
ویو چا اون وو
شب کنار مین هو و مامانش خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم ا.ت تو بغلم خوابیده بود.خیلی زیبا بود ناخواسته دستم و به سمت صورتش بردم و نوازش کردم که یهو مین هو با داد و هوار ما رو صدا کرد منم بهش گفتم یواش اونم آروم آمد تو بهش گفتم بیا با هم مادرتو بیدار کنیم امد روی تخت پیش ما رفت جلو یه بوس روی گونه ا.ت گذاشت که بیدار نشد دوباره بوسش کرد ولی بیدار نشد که یهو مین هو گفت
؟عمو تو بوسش کن تا بیدار شه
با این حرفش قند تو دلم آب شد اما خودم رو جمع کردم
_نمیشه عمو ما مانتو ناراحت میشه
؟نه نمیشه لطفاً
_اما
؟عمووو
_باشه
خم شدم و یه بوس روی گونه های ا.ت گذاشتم وقتی بوسش کردم یهو دوباره خاطراتم آمدن جلو چشمام دوباره اون دختر خدایا اون کیه که یهو سرم گیج رفت یکم تعادلم رو از دست دادم که افتادم روی ا.ت و لبام روی لباش قرار گرفت که ا.ت با چشمای گشاد شده از خواب بیدار شد ......
ادامه دارد
دیشب از کافه که رفتیم اون وو گفت که بریم رستوران بعد با اسرار اون و مین هو رفتیم رستوران و غذا خوردیم بعدش کلی خوش گذاروندیم تو ماشین منو مین هو خواب مون برد دیگه بعدش یادم نمیاد .
صبح که از خواب بیدار شدم بوی تن اون وو تو بینیم پیچید خیلی خوب بود چشمام رو محکم بستم بعد مدت ها بوی تنش رو نفس می کشیدم بعد که کمی گذاشت به خودم آمد و دیدم من تو بغل اون وو هستم و اونم خوابش برده بود همینجوری داشتم نگاهش می کردم که احساس کردم بیدار شده زود چشمام رو بستم و خودمو زدم به خواب که بعد یه دست روی صورتم رو نوازش کرد نفسم بند آمده بود بعد یه مدت یهو صدای مین هو آمد
؟مامان مامان ، عمووووووووو
_هیش آروم مامانت هنوز خوابه (اروم)
+ا.ت خودش رو زده به خواب
؟باشه (اروم)
_بیا اینجا باهم مامان رو بیدار
؟ذوق کرده
مین هو آمد کنار مون روی تخت بعد آمد یه بوس روی کونم گذاشت یه لبخند ریز کردم که دوباره آمد بوسم
ولی بازم بیدار نشدم که یهو گفت.......
ویو چا اون وو
شب کنار مین هو و مامانش خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم ا.ت تو بغلم خوابیده بود.خیلی زیبا بود ناخواسته دستم و به سمت صورتش بردم و نوازش کردم که یهو مین هو با داد و هوار ما رو صدا کرد منم بهش گفتم یواش اونم آروم آمد تو بهش گفتم بیا با هم مادرتو بیدار کنیم امد روی تخت پیش ما رفت جلو یه بوس روی گونه ا.ت گذاشت که بیدار نشد دوباره بوسش کرد ولی بیدار نشد که یهو مین هو گفت
؟عمو تو بوسش کن تا بیدار شه
با این حرفش قند تو دلم آب شد اما خودم رو جمع کردم
_نمیشه عمو ما مانتو ناراحت میشه
؟نه نمیشه لطفاً
_اما
؟عمووو
_باشه
خم شدم و یه بوس روی گونه های ا.ت گذاشتم وقتی بوسش کردم یهو دوباره خاطراتم آمدن جلو چشمام دوباره اون دختر خدایا اون کیه که یهو سرم گیج رفت یکم تعادلم رو از دست دادم که افتادم روی ا.ت و لبام روی لباش قرار گرفت که ا.ت با چشمای گشاد شده از خواب بیدار شد ......
ادامه دارد
۱۰.۷k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.