عشق خشن من ❤️ پارت 11
ویو اون وو
وقتی که سرم گیج رفت افتادم روی ا.ت و لبام روی لباش قرار گرفت هر دو با هم چشم تو چشم شدیم که یهو دوباره خاطراتم آمدن جلو چشمام که غش کردم و افتادم .
وقتی که بهوش آمدم دیدم ا.ت بالا سرم و داره با دستمال خون دماغم رو پاک می کنه وقتی بهوش آمدم انگار خیلی ترسیده بود حتا گریه کرده بود بهم گفت حالت خوبه با این حرفش نام خواسته دستم و به سمت صورتش بردم و نوازش کردم که با تعجب بهم نگاه می کرد سریع به خودم آمدم و ازش جدا شدم و معذرت خواهی کردم و اونم گفت هیچی نیست بعدش مین هو آمد بغلم و محکم من بغل کرد و بهم وقتی که گفت اگه خیلی ترسیدم که تو هم مثل بابام منو ترک کنی با این حرفش انگار که ا.ت خیلی ناراحت شد سریع از اونجا بیرون رفت خیلی براش ناراحت شدم از جام بلند شدم و به مین هو گفتم
_عمو جون تو اینجا بازی کن تا عمو بره پایین برات خوراکی بیاره باشه
؟باشه عمو
از اتاق بیرون رفتم ا.ت توپذیرای نبود رفتم سمت آشپز خونه که دیدم نشسته روی زمین و زانو هاش رو بغل کرده داره گریه می کنه رفتم کنارش نشستم و بغلش کردم
_هیششش گریه نکن
+هق هق هق
_ا.ت لطفاً گریه نکن ببین اگه الان مین هو بیاد تو رو ببینه ناراحت میشه لطفاً بس کن
+دست خودم نیست میدونی تو این چند سال چقدر منو پسرم سختی کشیدیم هق هق
_گریه نکن لطفاً ببین نمی دونم چرا اما وقتی که تو گریه می کنی قلبم درد می کنه لطفاً گریه نکن
+سخت خیلی سخت هق هق
_هیششش گریه نکن
ا.ت رو محکم تو بغلم جا دادم با هر قطره اشکی که از چشماش می آمد انگار تو قلب من خنجر فرو می کردن اون محکم بغل کردم موهاش رو بو کردم اون تو بغلم داشت گریه می کرد که بعد چند دقیقه ازم جدا شد و اشکاش رو پاک کرد
+من واقعا معذرت می خواهم ببخشید که تو رو هم ناراحت کردم
_نه مشکلی نیست
...راستی ا.ت
+بله
_میگم اگه تو بخوای من می تونم شوهرت رو پیدا کنم
با این حرف من انگار خیلی ناراحت شد یه پوز خند زد و گفت
+لازم نیست هیچ کس نمی تونه اون بر گردونه یعنی دیگه خودم نمیرم سمتش چون الان یه خانواده داره برای خودش من نمی خوام خوشی اون ازش بگیرم
_اما
+لطفاً بس کن
_باشه
؟عمو کجا موندییییی
پرید بغل کرد
؟مامان
+بله
؟گریه کردی
+نه فقط دستم رفت تو چشمم
؟واقع
+اره عزیزم
؟عمو بریم بازی کنیم
_راستش می خواستم یه چیزی بگم
هر دو به سمت اون وو نگاه کردن
_اممم خوب راستش این چند روز که اینجا بودم خیلی بهم خوش گذشت اما من امروز دیگه میرم
+چی
؟چرا لطفاً نروو
_منم نمی خواستم برم اما همسرم زنگ زد و گفت قرار یه خبر خیلی مهم بهم بگه باید برم
+آهان باشه به سلامت
؟نه نرووو
+پسر بلاخره که قرار بره پیش خانواده هان الان خانواده منتظرش هستن
؟مامانننن
شروع به گریه کرد و رفت تو اتاقش
+پسرم
_واقعا متاسفم که آنقدر مین هو رو ناراحت کردم من برم از تو دلش در بیارم
که ا.ت دستم رو گرفت و مانع رفتم به اتاق مین هو شد
+لطفاً پیشش نرین چون بیشتر بهتون وابسته میشه اگه اون نبیند برین بهتر
_باشه
رفتم طبقه بالا وسایلم رو جمع کردم و آمد پایین دیدم ا.ت تو آشپز خونه هست داره آشپزی می کنه
_امم من دارم میرم
+آهان باشه به سلامت
به طرفم آمد و تا دم در همراهیم کرد و یه لبخند تلخ روی لباش بود منم نمی خواستم از اونجا برم انگار اونجا جایی که من باید باشم از در بیرون رفتم وبه سمت تاکسی رفتم در تاکسی رو باز کردم و دوباره به سمت ا.ت برگشتم که بهم نگاه می کرد خیلی ناراحت بود اون ترک می کنم براش دست تکون دادم اونم دست تکون داد به اتاق پنجره مین هو نگاه کردم که یواشکی از پشت پنجره داشت نگاهم می کرد خیلی ناراحت بود دلم براش تنگ می شد
سوار تاکسی شدم و رفتم .....
وقتی که سرم گیج رفت افتادم روی ا.ت و لبام روی لباش قرار گرفت هر دو با هم چشم تو چشم شدیم که یهو دوباره خاطراتم آمدن جلو چشمام که غش کردم و افتادم .
وقتی که بهوش آمدم دیدم ا.ت بالا سرم و داره با دستمال خون دماغم رو پاک می کنه وقتی بهوش آمدم انگار خیلی ترسیده بود حتا گریه کرده بود بهم گفت حالت خوبه با این حرفش نام خواسته دستم و به سمت صورتش بردم و نوازش کردم که با تعجب بهم نگاه می کرد سریع به خودم آمدم و ازش جدا شدم و معذرت خواهی کردم و اونم گفت هیچی نیست بعدش مین هو آمد بغلم و محکم من بغل کرد و بهم وقتی که گفت اگه خیلی ترسیدم که تو هم مثل بابام منو ترک کنی با این حرفش انگار که ا.ت خیلی ناراحت شد سریع از اونجا بیرون رفت خیلی براش ناراحت شدم از جام بلند شدم و به مین هو گفتم
_عمو جون تو اینجا بازی کن تا عمو بره پایین برات خوراکی بیاره باشه
؟باشه عمو
از اتاق بیرون رفتم ا.ت توپذیرای نبود رفتم سمت آشپز خونه که دیدم نشسته روی زمین و زانو هاش رو بغل کرده داره گریه می کنه رفتم کنارش نشستم و بغلش کردم
_هیششش گریه نکن
+هق هق هق
_ا.ت لطفاً گریه نکن ببین اگه الان مین هو بیاد تو رو ببینه ناراحت میشه لطفاً بس کن
+دست خودم نیست میدونی تو این چند سال چقدر منو پسرم سختی کشیدیم هق هق
_گریه نکن لطفاً ببین نمی دونم چرا اما وقتی که تو گریه می کنی قلبم درد می کنه لطفاً گریه نکن
+سخت خیلی سخت هق هق
_هیششش گریه نکن
ا.ت رو محکم تو بغلم جا دادم با هر قطره اشکی که از چشماش می آمد انگار تو قلب من خنجر فرو می کردن اون محکم بغل کردم موهاش رو بو کردم اون تو بغلم داشت گریه می کرد که بعد چند دقیقه ازم جدا شد و اشکاش رو پاک کرد
+من واقعا معذرت می خواهم ببخشید که تو رو هم ناراحت کردم
_نه مشکلی نیست
...راستی ا.ت
+بله
_میگم اگه تو بخوای من می تونم شوهرت رو پیدا کنم
با این حرف من انگار خیلی ناراحت شد یه پوز خند زد و گفت
+لازم نیست هیچ کس نمی تونه اون بر گردونه یعنی دیگه خودم نمیرم سمتش چون الان یه خانواده داره برای خودش من نمی خوام خوشی اون ازش بگیرم
_اما
+لطفاً بس کن
_باشه
؟عمو کجا موندییییی
پرید بغل کرد
؟مامان
+بله
؟گریه کردی
+نه فقط دستم رفت تو چشمم
؟واقع
+اره عزیزم
؟عمو بریم بازی کنیم
_راستش می خواستم یه چیزی بگم
هر دو به سمت اون وو نگاه کردن
_اممم خوب راستش این چند روز که اینجا بودم خیلی بهم خوش گذشت اما من امروز دیگه میرم
+چی
؟چرا لطفاً نروو
_منم نمی خواستم برم اما همسرم زنگ زد و گفت قرار یه خبر خیلی مهم بهم بگه باید برم
+آهان باشه به سلامت
؟نه نرووو
+پسر بلاخره که قرار بره پیش خانواده هان الان خانواده منتظرش هستن
؟مامانننن
شروع به گریه کرد و رفت تو اتاقش
+پسرم
_واقعا متاسفم که آنقدر مین هو رو ناراحت کردم من برم از تو دلش در بیارم
که ا.ت دستم رو گرفت و مانع رفتم به اتاق مین هو شد
+لطفاً پیشش نرین چون بیشتر بهتون وابسته میشه اگه اون نبیند برین بهتر
_باشه
رفتم طبقه بالا وسایلم رو جمع کردم و آمد پایین دیدم ا.ت تو آشپز خونه هست داره آشپزی می کنه
_امم من دارم میرم
+آهان باشه به سلامت
به طرفم آمد و تا دم در همراهیم کرد و یه لبخند تلخ روی لباش بود منم نمی خواستم از اونجا برم انگار اونجا جایی که من باید باشم از در بیرون رفتم وبه سمت تاکسی رفتم در تاکسی رو باز کردم و دوباره به سمت ا.ت برگشتم که بهم نگاه می کرد خیلی ناراحت بود اون ترک می کنم براش دست تکون دادم اونم دست تکون داد به اتاق پنجره مین هو نگاه کردم که یواشکی از پشت پنجره داشت نگاهم می کرد خیلی ناراحت بود دلم براش تنگ می شد
سوار تاکسی شدم و رفتم .....
۱۰.۷k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.