قسمت۳۷:
قسمت۳۷:
کیا منو دید دستمو گرفت کشید تو اتاقش پرتم کرد رو تخت....
_چت شده تو؟میخوای منو ضایع کنی یا اصلا قدر مورچه غرور داری؟
_دارم ولی گذاشتمش زیر پام...چون دوسش دارم عاشقشم میفهمی؟عاشقشم....جونمم واسش میدم....
_هیچی نگفت بلاخره روشو برای اولین بار کم کردم...هاهاهاها.....
دستمو گرفت پرتم کرد بیرون پوزخند زدم.....
بکی جلوم بود.....
همه ی حرفاتونو شنیدم....
_خب؟
_چون دقیقا منم همین حسو بهت دارم....بغلش کردم ......
هنوز خوشحال بودم که برای اولین بار تو عمرم روشو کم کردم هاهاهاها.....
یهو کیا کلشو از لای در اورد بیرونو گفت:میخوای. کسشر بگید اینجا وا نستید بعد رفت تو و درو بست.....
رفتیم اون طرف بکی لم داد رو مبل....
_حالا واقعا ارزش داشت میخواستی بخاطر من خودتو بکشی؟
_تو تمام زندگیمی کافیه تو یه بار بگی دوستم نداری کل دنیا رو سرم خراب میشه...
_لوس....
_خخخخخ....
_حالا خوب شد راهم کج شده بود اونور وگر نه تا الان خودمم زنده نبودم....
خندید دندوناش معلوم شد......
سرمو بوسید.....
_فردا بریم خرید؟
_برا چی؟
_همینجوری....
_نمدونم میترسم پولات تموم شه هخخخخ.....
_نترس پول که بیشتر از تو واسم ارزش نداره....
_داری پاچه خواری میکنی؟
_شاید؟
_باااشههههه......
_میخواست گردنمو ببوسه دستمو گذاشتم رو لباش باایست....
_چرا؟
_گردنتو بیار.....
گردنشو اورد نزدیک گردنشو بوسیدم.....
_ووووووی.....
چقدر بد ادم مور مور میشه.....
_حالا دیدی من چی میکشم؟
_اوهوم......
رفت تو اتاق.....
بعد چند دیقه اشاره کرد....بیاتو.....
دم در از پشت در گفت چشماتو ببند منم بستم....
درو بست...
_وا کنم؟
_نه....
_الان چی ؟
_نه....
_الان؟
_وا کن دیدم کف اتاق پر از گلبرگ گل رز قرمزه....
یه دسته گل بهم داد ....
_به چه مناسبتی؟
_عشق هم مناسبت میخواد؟
دیدم یه بولیز قرمز پوشیده آستیناشو تا آرنج زده بالا.....
یه شلوار سفید هم پوشیده بود....
موهاشم عین این پسر جذابا زده بود بالا......
دستمو گذاستم جلو دهنم تا جیغ نکشم.....
بکهیون کبیر؟(●__●)
اتاق رمانتیک؟(◎_◎;)
با یه آنتی فن؟(⊙_☉)
عجیب تر از این مگه وجود داشت.....؟؟؟؟؟
کیا منو دید دستمو گرفت کشید تو اتاقش پرتم کرد رو تخت....
_چت شده تو؟میخوای منو ضایع کنی یا اصلا قدر مورچه غرور داری؟
_دارم ولی گذاشتمش زیر پام...چون دوسش دارم عاشقشم میفهمی؟عاشقشم....جونمم واسش میدم....
_هیچی نگفت بلاخره روشو برای اولین بار کم کردم...هاهاهاها.....
دستمو گرفت پرتم کرد بیرون پوزخند زدم.....
بکی جلوم بود.....
همه ی حرفاتونو شنیدم....
_خب؟
_چون دقیقا منم همین حسو بهت دارم....بغلش کردم ......
هنوز خوشحال بودم که برای اولین بار تو عمرم روشو کم کردم هاهاهاها.....
یهو کیا کلشو از لای در اورد بیرونو گفت:میخوای. کسشر بگید اینجا وا نستید بعد رفت تو و درو بست.....
رفتیم اون طرف بکی لم داد رو مبل....
_حالا واقعا ارزش داشت میخواستی بخاطر من خودتو بکشی؟
_تو تمام زندگیمی کافیه تو یه بار بگی دوستم نداری کل دنیا رو سرم خراب میشه...
_لوس....
_خخخخخ....
_حالا خوب شد راهم کج شده بود اونور وگر نه تا الان خودمم زنده نبودم....
خندید دندوناش معلوم شد......
سرمو بوسید.....
_فردا بریم خرید؟
_برا چی؟
_همینجوری....
_نمدونم میترسم پولات تموم شه هخخخخ.....
_نترس پول که بیشتر از تو واسم ارزش نداره....
_داری پاچه خواری میکنی؟
_شاید؟
_باااشههههه......
_میخواست گردنمو ببوسه دستمو گذاشتم رو لباش باایست....
_چرا؟
_گردنتو بیار.....
گردنشو اورد نزدیک گردنشو بوسیدم.....
_ووووووی.....
چقدر بد ادم مور مور میشه.....
_حالا دیدی من چی میکشم؟
_اوهوم......
رفت تو اتاق.....
بعد چند دیقه اشاره کرد....بیاتو.....
دم در از پشت در گفت چشماتو ببند منم بستم....
درو بست...
_وا کنم؟
_نه....
_الان چی ؟
_نه....
_الان؟
_وا کن دیدم کف اتاق پر از گلبرگ گل رز قرمزه....
یه دسته گل بهم داد ....
_به چه مناسبتی؟
_عشق هم مناسبت میخواد؟
دیدم یه بولیز قرمز پوشیده آستیناشو تا آرنج زده بالا.....
یه شلوار سفید هم پوشیده بود....
موهاشم عین این پسر جذابا زده بود بالا......
دستمو گذاستم جلو دهنم تا جیغ نکشم.....
بکهیون کبیر؟(●__●)
اتاق رمانتیک؟(◎_◎;)
با یه آنتی فن؟(⊙_☉)
عجیب تر از این مگه وجود داشت.....؟؟؟؟؟
۴.۷k
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.