پارت ۱ فصل ۳:
پارت ۱ فصل ۳:
راوی ویو:
با بدن غرق در خون معشوقش که توی دستاش گرفته بود و اشکی که روی بدن خونی تمام زندگیش میریخت وارد خونه شد
تمام خدمتکار ها خشکشون زده
بخاطر زیبایی بی اندازه لارا
ولی بیشتر از همه بخاطر اینکه تا حالا ندیده بودن جونگ کوک به دختری نزدیک بشه
چه برسه به اینکه بخواد توی آغوش بگیرتش یا اینکه اون ارباب بی احساس و سرد بخواد برای یه دختر اشک بریزه؟؟؟
رسید به مبل
دیگه پاهاش نتونستن در برابر این طوفان مقاوم بمونه
فقط نشست روی مبل و لارا رو توی آغوشش فشرد و هق هق هاش رو آزاد کرد
اشک های آروم آروم روی بدن سرد لارا میچکید
تهیونگ اومد کنارش نشست و گفت
تهیونگ:جونگ کوک....میدونم خیلی برات سخته..اما....اما آروم باش«لحن آروم»
جونگ کوک:من آرومم...آروم تر از هر وقت دیگه«گریه»
تهیونگ:جونگ کوک کلی میتونی با لارا وقت بگذرونی...الان بدش به من ببرمش توی اتاق...دکتر توی راهه داره میرسه...تو هم برو و یکم استراحت کن...باشه؟؟
جونگ کوک:نه...نمیدمش.....خودم میبرم بالا توی اتاقم...تا زمانی که بهوش بیاد پیششم...دلم میخواد تا زمانی که نفس میکشه حتی یک لحظه چشم ازش بر ندارم
تهیونگ:باشه....
جونگ کوک بلند شد...از شدت خستگی روحی و جسمی به زور میتونست روی پاهاش وایسته
همون جوری که لارا رو باید استایل توی بغلش جا داده بود به آرومی از پله ها بالا میرفت
همه خدمتکار ها با دیدن جونگ کوک از طرفی دلشون سوخته بود اما از زرف دیگه اصلا باورشون نمیشد این جونگ کوک همون جونگ کوک باشه
یکی از خدمتکارا گفت
خدمتکار:آجوما...این دختر کیه
خدمتکار ۲:هر کی که هست بدجور برای ارباب ارزش داره
آجوما:این دختر کسیه که تمام زندگی اربابه
ارباب دنیا رو بدون اون نمیخواد
.........................
#jungkook
#bts
#k_pop
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#کی_پاپ
#فیک
راوی ویو:
با بدن غرق در خون معشوقش که توی دستاش گرفته بود و اشکی که روی بدن خونی تمام زندگیش میریخت وارد خونه شد
تمام خدمتکار ها خشکشون زده
بخاطر زیبایی بی اندازه لارا
ولی بیشتر از همه بخاطر اینکه تا حالا ندیده بودن جونگ کوک به دختری نزدیک بشه
چه برسه به اینکه بخواد توی آغوش بگیرتش یا اینکه اون ارباب بی احساس و سرد بخواد برای یه دختر اشک بریزه؟؟؟
رسید به مبل
دیگه پاهاش نتونستن در برابر این طوفان مقاوم بمونه
فقط نشست روی مبل و لارا رو توی آغوشش فشرد و هق هق هاش رو آزاد کرد
اشک های آروم آروم روی بدن سرد لارا میچکید
تهیونگ اومد کنارش نشست و گفت
تهیونگ:جونگ کوک....میدونم خیلی برات سخته..اما....اما آروم باش«لحن آروم»
جونگ کوک:من آرومم...آروم تر از هر وقت دیگه«گریه»
تهیونگ:جونگ کوک کلی میتونی با لارا وقت بگذرونی...الان بدش به من ببرمش توی اتاق...دکتر توی راهه داره میرسه...تو هم برو و یکم استراحت کن...باشه؟؟
جونگ کوک:نه...نمیدمش.....خودم میبرم بالا توی اتاقم...تا زمانی که بهوش بیاد پیششم...دلم میخواد تا زمانی که نفس میکشه حتی یک لحظه چشم ازش بر ندارم
تهیونگ:باشه....
جونگ کوک بلند شد...از شدت خستگی روحی و جسمی به زور میتونست روی پاهاش وایسته
همون جوری که لارا رو باید استایل توی بغلش جا داده بود به آرومی از پله ها بالا میرفت
همه خدمتکار ها با دیدن جونگ کوک از طرفی دلشون سوخته بود اما از زرف دیگه اصلا باورشون نمیشد این جونگ کوک همون جونگ کوک باشه
یکی از خدمتکارا گفت
خدمتکار:آجوما...این دختر کیه
خدمتکار ۲:هر کی که هست بدجور برای ارباب ارزش داره
آجوما:این دختر کسیه که تمام زندگی اربابه
ارباب دنیا رو بدون اون نمیخواد
.........................
#jungkook
#bts
#k_pop
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#کی_پاپ
#فیک
۷.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.