پارت ۳ فصل ۳:
پارت ۳ فصل ۳:
دکتر:آقای جئون اگر کاری ندارید از حضورتون مرخص میشم
جونگ کوک:میتونی بری
دکتر سرم رو از توی دست لارا در آورد و رفت
جونگ کوک روی تخت کنار لارا نشست
آروم دستش رو روی صروت لارا گذاشت و گونش رو نوازش میکرد
آروم کنار لارا خوابید و دستش رو گرفت و به صورت معشوقش نگاه میکرد
اشک توی چشماش حلقه زده بود
فکر نمیکرد هیچ وقت لارا رو توی چنین وضعی ببینه
موهاش بلند تر اما کم پشت تر و نازک تر شده بودن
زیر چشماش گود و سیاه شده بودن
لب هاش خشک و بی رنگ بودن
تمام صورتش کبود و زخمی بود
چهرش بی روح تر و خسته تر و بی رنگ و رو تر شده بود
جونگ کوک آروم آروم دست های لارا رو نوازش میکرد
دلش ریش ریش میشد وقتی که انگشت هاش روی زخم ها و کبودی های دست لارا میخورد
آروم آروم اشک هاش راه خودشوو پیدا کردن و روانه شدن
قطره های اشکش آروم آروم میچکیدند و روی دستای لارا میشستن
اصلا نمیتونست نگاهش رو از روی لارا برداره
حتی متوجه گذر زمان هم نبود
دیگه ساعت 2 شب هم رد کرده بود
با اینکه اصلا دلش نمیخواست از جاش تکون بخوره ولی بلند شد و پتو رو روی لارا کشید به آرومی از اتاق خارج شد تا بره به بقیه سر بزنه
بخاطر خستگی و گریه هایی که کرده بود چشماش قرمز شده بودن
اما به روی خودش نمیاورد و بعد از اینکه از اتاق خارج شد بازم به همون جونگ کوکه سرد و بی روح تبدیل شده
تهیونگ و جک با دیدن جونگ کوک به سمتش اومدن
تهیونگ:جونگ کوک حالش چطوره؟؟
جونگ کوک:همونه....
جک:هنوز به هوش نیومده؟
جونگ کوک:نه هنوز...شما برین خونه....به قدر کافی امروز خسته شدین...
تهیونگ:نه ما میمونیم
جونگ کوک:هیونگ...اینجوری بهتره...خبری شد بهت زنگ میزنم
تهیونگ:مطمئن باشم؟
جونگ کوک:آره
جک:پس خبری شد یادت نره بهمون زنگ بزنی
جونگ کوک:باشه...منونم بچه ها
تهیونگ و جک:خواهش میکنم....خدافظ
جونگ کوک:فعلا
بعد از رفتن جک و تهیونگ جونگ کوک برگشت تا به سمت اتاق بره آجوما صداش کرد
آجوما:پسرم
جونگ کوک:جانم؟
آجوما:خالت خوبه؟
جونگ کوک:نمیدونم«بی حال،سردرگم»
آجوما:درست میشه.....بهتره استراحت کنی
جونگ کوک:ممنون«لبخند»
با احساس اینکه دست لارا توی دستش داره تکون میخوره به خودش اومد
لارا آروم آروم چشماش رو باز کرد
لارا:ج...جونگ...ک..کوک«بی حال...ضعیف»
...........................
#جونگ_کوک
#کی_پاپ
#فیک
#jungkook
#k_pop
#bts
دکتر:آقای جئون اگر کاری ندارید از حضورتون مرخص میشم
جونگ کوک:میتونی بری
دکتر سرم رو از توی دست لارا در آورد و رفت
جونگ کوک روی تخت کنار لارا نشست
آروم دستش رو روی صروت لارا گذاشت و گونش رو نوازش میکرد
آروم کنار لارا خوابید و دستش رو گرفت و به صورت معشوقش نگاه میکرد
اشک توی چشماش حلقه زده بود
فکر نمیکرد هیچ وقت لارا رو توی چنین وضعی ببینه
موهاش بلند تر اما کم پشت تر و نازک تر شده بودن
زیر چشماش گود و سیاه شده بودن
لب هاش خشک و بی رنگ بودن
تمام صورتش کبود و زخمی بود
چهرش بی روح تر و خسته تر و بی رنگ و رو تر شده بود
جونگ کوک آروم آروم دست های لارا رو نوازش میکرد
دلش ریش ریش میشد وقتی که انگشت هاش روی زخم ها و کبودی های دست لارا میخورد
آروم آروم اشک هاش راه خودشوو پیدا کردن و روانه شدن
قطره های اشکش آروم آروم میچکیدند و روی دستای لارا میشستن
اصلا نمیتونست نگاهش رو از روی لارا برداره
حتی متوجه گذر زمان هم نبود
دیگه ساعت 2 شب هم رد کرده بود
با اینکه اصلا دلش نمیخواست از جاش تکون بخوره ولی بلند شد و پتو رو روی لارا کشید به آرومی از اتاق خارج شد تا بره به بقیه سر بزنه
بخاطر خستگی و گریه هایی که کرده بود چشماش قرمز شده بودن
اما به روی خودش نمیاورد و بعد از اینکه از اتاق خارج شد بازم به همون جونگ کوکه سرد و بی روح تبدیل شده
تهیونگ و جک با دیدن جونگ کوک به سمتش اومدن
تهیونگ:جونگ کوک حالش چطوره؟؟
جونگ کوک:همونه....
جک:هنوز به هوش نیومده؟
جونگ کوک:نه هنوز...شما برین خونه....به قدر کافی امروز خسته شدین...
تهیونگ:نه ما میمونیم
جونگ کوک:هیونگ...اینجوری بهتره...خبری شد بهت زنگ میزنم
تهیونگ:مطمئن باشم؟
جونگ کوک:آره
جک:پس خبری شد یادت نره بهمون زنگ بزنی
جونگ کوک:باشه...منونم بچه ها
تهیونگ و جک:خواهش میکنم....خدافظ
جونگ کوک:فعلا
بعد از رفتن جک و تهیونگ جونگ کوک برگشت تا به سمت اتاق بره آجوما صداش کرد
آجوما:پسرم
جونگ کوک:جانم؟
آجوما:خالت خوبه؟
جونگ کوک:نمیدونم«بی حال،سردرگم»
آجوما:درست میشه.....بهتره استراحت کنی
جونگ کوک:ممنون«لبخند»
با احساس اینکه دست لارا توی دستش داره تکون میخوره به خودش اومد
لارا آروم آروم چشماش رو باز کرد
لارا:ج...جونگ...ک..کوک«بی حال...ضعیف»
...........................
#جونگ_کوک
#کی_پاپ
#فیک
#jungkook
#k_pop
#bts
۸.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.