اهوی من
اهوی من
فصل۲
پارت ۲۳
(اهو)
لوازم جن گیری رو اوردن نگار عربده میکشید و تیام گریه میکرد تمرکز کردم و به روال اون کتاب شروع کردم اولش نوشته بود دوتا دست هایت رو از بالا به پایین شخص بکشید ک همین کارو کردم بعد گفت اسم شیطان را به زبان بیارید و بعد با قدرت ذهن خوانی ذهن شیطان را بخونید شیطان رو صدا زدم و امد و شروع کردم به تمرکز کردن ک دیدم میتونم ذهنشو بخونم
ذهن شیطان: میکشمت میکشمت میکشمت
اهو: اسمت چی؟
ذهن شیطان: الکین الکین الکین الکین الکین
اهو اسم شیطان را فهمید و تند تند اسمشو میگفت و دعا میخواند
اهو یکدفعه بال هاش درامد صداش دورگه شد چشم هایش ابی شد و بلند اسم اون شیطان صدا زد و دعا خانواد ک صدای بلندش کل شیشه هایی دانشگاه رو شکوند و شیطان یک جوری فرار کرد رفت و نگار به جون افتاده بود اهو هم با صدای اراد اروم شد پرید تو بغل اراد
اهو:اراد من تونستم یک شیطان دربیارم
اراد: اره دیدم فدات شم تو فندق قوی منی
(نویسنده:حسودیم شد خدا شانس بده)
(۲هفته بعد)
(اهو)
تو این دوهفته فقط استراحت کردم بچه هامو دیدم غزل ارسلان الیس رو دیدم و فقط استراحت کردم گیسو هنوز باهام خوب نشده بود امروز بعد از این ۱ ماه قرار بود برم کلاس ها نمدونم چی کلاسی گفتن ولی اینجور ک فهمیدم کلاس کنترل ذهن بودم لباس هامو پوشیدم اراد میرفت کلاس شمشیر زنی پالتوم رو پوشیدم یک کلاه هم سرم کردم رفتم به کلاس
در زدم و وارد شدم حس خوبی داشته همه باهام مثل قبل صمیمی شده بودن رفتم پیش یک دختره نشستم ک خیلی بامزه کیوت بود مثل قند شیرین بود استاد شروع کرد به درس دادن ک حس کردم دختر بغل دستیم بهم خیره شد تا بهش نگاه کردم روشو کرد اونور دیدم خیلی داره نگاه میکنه و شروع کردن به خوندن ذهنش ک کاشکی نمخوندم.....
اسلاید اول:لباس فرم اهو
اسلاید دوم: پالتو اهو
اسلاید سوم: استایل اراد
اسلاید چهارم: استایل اون دختره
فصل۲
پارت ۲۳
(اهو)
لوازم جن گیری رو اوردن نگار عربده میکشید و تیام گریه میکرد تمرکز کردم و به روال اون کتاب شروع کردم اولش نوشته بود دوتا دست هایت رو از بالا به پایین شخص بکشید ک همین کارو کردم بعد گفت اسم شیطان را به زبان بیارید و بعد با قدرت ذهن خوانی ذهن شیطان را بخونید شیطان رو صدا زدم و امد و شروع کردم به تمرکز کردن ک دیدم میتونم ذهنشو بخونم
ذهن شیطان: میکشمت میکشمت میکشمت
اهو: اسمت چی؟
ذهن شیطان: الکین الکین الکین الکین الکین
اهو اسم شیطان را فهمید و تند تند اسمشو میگفت و دعا میخواند
اهو یکدفعه بال هاش درامد صداش دورگه شد چشم هایش ابی شد و بلند اسم اون شیطان صدا زد و دعا خانواد ک صدای بلندش کل شیشه هایی دانشگاه رو شکوند و شیطان یک جوری فرار کرد رفت و نگار به جون افتاده بود اهو هم با صدای اراد اروم شد پرید تو بغل اراد
اهو:اراد من تونستم یک شیطان دربیارم
اراد: اره دیدم فدات شم تو فندق قوی منی
(نویسنده:حسودیم شد خدا شانس بده)
(۲هفته بعد)
(اهو)
تو این دوهفته فقط استراحت کردم بچه هامو دیدم غزل ارسلان الیس رو دیدم و فقط استراحت کردم گیسو هنوز باهام خوب نشده بود امروز بعد از این ۱ ماه قرار بود برم کلاس ها نمدونم چی کلاسی گفتن ولی اینجور ک فهمیدم کلاس کنترل ذهن بودم لباس هامو پوشیدم اراد میرفت کلاس شمشیر زنی پالتوم رو پوشیدم یک کلاه هم سرم کردم رفتم به کلاس
در زدم و وارد شدم حس خوبی داشته همه باهام مثل قبل صمیمی شده بودن رفتم پیش یک دختره نشستم ک خیلی بامزه کیوت بود مثل قند شیرین بود استاد شروع کرد به درس دادن ک حس کردم دختر بغل دستیم بهم خیره شد تا بهش نگاه کردم روشو کرد اونور دیدم خیلی داره نگاه میکنه و شروع کردن به خوندن ذهنش ک کاشکی نمخوندم.....
اسلاید اول:لباس فرم اهو
اسلاید دوم: پالتو اهو
اسلاید سوم: استایل اراد
اسلاید چهارم: استایل اون دختره
۵.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.