اهوی من
اهوی من
فصل۲
پارت ۲۱
مریم: الان بحث ما این نیست تو واقعا بابای اهویی؟
تیام: اره بابا اهوم شوهر انا
مریم: چجوری با انا اشنا شدی؟
تیام: یک شب به یک مهمونی بزرگ ک اراد راه انداخته بود دعوت شدیم اون موقع انا عاشق پارسا شده بود ما به اون مهمونی رفتیم ک اتفاقی انا رو دیدم خیلی ناراحت بود یک گوشه نشسته بود ک رفتم پیشش حالمم اوکی نبود بعد اون مهمونی بیهوشش کردم بردمش خونه و حاصل اون شب شد اهو پارسا فکر میکرد و اهو بچه خودشه انا خیلی ناراحت بود یکی از خدمتکار اون شب منو انا رو دیده بود ک این باعث شده بود همه ای شهر بفهمن پارسا هم نفهمید چون من نذاشتم
مریم: از کدوم نژاد پری هستی؟
تیام: نژاد خوبش نترس
دکتر: ازشون ازمایش گرفتم این پری خطرناک نیست
تیام: دیدی حالا میتونم برم پیش اهو
مریم: تا فردا با دخترت تو زندان باش ک باباش پارسا بیاد
تیام: اون باباش نیست
مریم:بزرگش ک کرده
تیام بردن تو زندان ک اهو رو بعدش اراد اورد اراد بغلش کرده بود اخه اهو نمتونست زیاد راه بره اراد اهو رو گذاشت رفت تیام اهو همنجوری به هم دیگ خیره شده بود ک اهو سکوت شکست
اهو: واقعا تو بابامی؟
تیام: اوم باباتم
اهو: چقدر تو عوضیی
تیام: کدوم دختری به باباش بی احترامی میکنه
اهو: بابا بابا نکن تو لیاقت کلمه ای بابا رو نداری فهمیدی(باداد)
تیام: خون من تو رگ هات منو ترو درست کردم(منظورشو ک خودتون بهتر میدونید) بعد میگی لیاقت کلمه بابارو ندارم
اهو: کدوم بابای بچه شو ول میکنه
تیام: من انا رو میخواستم ولی پارسا اون وسط بود من خودم نفهمیدم ک انا حامله ای وقتی با پارسا ازدواج کرد فهمیدم اون بچه تو شکمش مال منه
اهو: گوه نخوررر اسم مامان منو نیار خفه شو بخاطر تو یک پامو از دست دادم
تیام: یعنی چی؟ پات چیشده
تیام با نگرانی میاد پیش اهو
اهو: از ترس سکته کردم بعد پای راستم فلج شده(با گریه)
تیام: گریهنکن گریهنکن خوب میشی میدونی من قدرت شفا دارم الان خوبت میکنم
تیام دست میزنه به پا اهو و چشم هاشو میبینه
تیام: حالا پاتو تکون بده
اهو پاشو تکون میده ک پاش تکون میخوره ذوق زده میپره بغل تیام ک یک دفعه به خودش میاد و سریع از بغل تیام میاد بیرون...
فصل۲
پارت ۲۱
مریم: الان بحث ما این نیست تو واقعا بابای اهویی؟
تیام: اره بابا اهوم شوهر انا
مریم: چجوری با انا اشنا شدی؟
تیام: یک شب به یک مهمونی بزرگ ک اراد راه انداخته بود دعوت شدیم اون موقع انا عاشق پارسا شده بود ما به اون مهمونی رفتیم ک اتفاقی انا رو دیدم خیلی ناراحت بود یک گوشه نشسته بود ک رفتم پیشش حالمم اوکی نبود بعد اون مهمونی بیهوشش کردم بردمش خونه و حاصل اون شب شد اهو پارسا فکر میکرد و اهو بچه خودشه انا خیلی ناراحت بود یکی از خدمتکار اون شب منو انا رو دیده بود ک این باعث شده بود همه ای شهر بفهمن پارسا هم نفهمید چون من نذاشتم
مریم: از کدوم نژاد پری هستی؟
تیام: نژاد خوبش نترس
دکتر: ازشون ازمایش گرفتم این پری خطرناک نیست
تیام: دیدی حالا میتونم برم پیش اهو
مریم: تا فردا با دخترت تو زندان باش ک باباش پارسا بیاد
تیام: اون باباش نیست
مریم:بزرگش ک کرده
تیام بردن تو زندان ک اهو رو بعدش اراد اورد اراد بغلش کرده بود اخه اهو نمتونست زیاد راه بره اراد اهو رو گذاشت رفت تیام اهو همنجوری به هم دیگ خیره شده بود ک اهو سکوت شکست
اهو: واقعا تو بابامی؟
تیام: اوم باباتم
اهو: چقدر تو عوضیی
تیام: کدوم دختری به باباش بی احترامی میکنه
اهو: بابا بابا نکن تو لیاقت کلمه ای بابا رو نداری فهمیدی(باداد)
تیام: خون من تو رگ هات منو ترو درست کردم(منظورشو ک خودتون بهتر میدونید) بعد میگی لیاقت کلمه بابارو ندارم
اهو: کدوم بابای بچه شو ول میکنه
تیام: من انا رو میخواستم ولی پارسا اون وسط بود من خودم نفهمیدم ک انا حامله ای وقتی با پارسا ازدواج کرد فهمیدم اون بچه تو شکمش مال منه
اهو: گوه نخوررر اسم مامان منو نیار خفه شو بخاطر تو یک پامو از دست دادم
تیام: یعنی چی؟ پات چیشده
تیام با نگرانی میاد پیش اهو
اهو: از ترس سکته کردم بعد پای راستم فلج شده(با گریه)
تیام: گریهنکن گریهنکن خوب میشی میدونی من قدرت شفا دارم الان خوبت میکنم
تیام دست میزنه به پا اهو و چشم هاشو میبینه
تیام: حالا پاتو تکون بده
اهو پاشو تکون میده ک پاش تکون میخوره ذوق زده میپره بغل تیام ک یک دفعه به خودش میاد و سریع از بغل تیام میاد بیرون...
۴.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.