عشق مشکی
عشق مشکی
p21
از زبان ا.ت:
به خودم اومدم دیدم رسیدیم جای هواپیما
از ماشین پیاده شدم
£جونگ کوک:سوار شو ا.ت
سری تکون دادم و از پله های هواپیما بالا رفتم جونگ کوک و ا.د و تهیونگم اومدن
دیدم کسی داخل هواپیما نیست تعجب کردم
-چرا کسی غیر ما نیست تو هواپیما؟!
$ا.د:میگم این دختره دهاتیه بفرمایین خانم نمیدونه این هواپیما شخصیه ددی منه
اداشو درآوردم
-عزیزم ددی تو فعلا شوهر منه
ا.د خواست سمتم حمله کنه تهیونگ گرفتش نزاشت دعوا کنیم
تهیونگ و ا.د رفتن باهم رو صندلی کنار هم نشستن
منم بی حس و حال رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم
خیلی دلم شکست تهیونگ مگه شوهر من نیست چرا باید پیش ا.د بشینه
ناخداگاه پوزخندی زدم
وای خدا یعنی دارم عاشق تهیونگ میشم!
باهمین فکرا دیدم جونگ کوک نشست پیشم لبخندی زدم
£جونگ کوک:چرا تنها نشستی فسقلی؟
-چیکار کنم جونگ کوک؟شوهرم دوستم نداره هه
£جونگ کوک:تو دوستش داری
-نمیدونم
جونگ کوک سری تکون داد منم لبخندی زدم یاد نوتلاهای تو کیفم افتادم
از کیفم ساندویچ هارو درآوردم یکیشو دادم جونگ کوک یکیشم خودم ورداشتم
£جونگ کوک:آفرین بفکر همه چی هستیا
لبخندی به جونگ کوک زدم
سنگینی نگاه کسیو روم حس کردم دیدم
تهیونگه که دارم با حرص نگام میکنه
با سرم بهش گفتم چته که واکنشی نشون نداد و همینجوری زل زده بود به من
فهمیدم غیرتی شده
برای همون بیشتر با جونگ کوک گرم گرفتم حرصش بیشتر دربیاد
تهیونگم حرصش بیشتر شد
خمیازه ای کشیدم و چشمام گرم شد ...............
چند ساعت بعد.........
چشمامو باز کردم دیدم سرم روی شونه جونگ کوکه
حالا که لایک میکنین کامنتم بزاریننننن🔪🔪🩸
p21
از زبان ا.ت:
به خودم اومدم دیدم رسیدیم جای هواپیما
از ماشین پیاده شدم
£جونگ کوک:سوار شو ا.ت
سری تکون دادم و از پله های هواپیما بالا رفتم جونگ کوک و ا.د و تهیونگم اومدن
دیدم کسی داخل هواپیما نیست تعجب کردم
-چرا کسی غیر ما نیست تو هواپیما؟!
$ا.د:میگم این دختره دهاتیه بفرمایین خانم نمیدونه این هواپیما شخصیه ددی منه
اداشو درآوردم
-عزیزم ددی تو فعلا شوهر منه
ا.د خواست سمتم حمله کنه تهیونگ گرفتش نزاشت دعوا کنیم
تهیونگ و ا.د رفتن باهم رو صندلی کنار هم نشستن
منم بی حس و حال رفتم رو یکی از صندلی ها نشستم
خیلی دلم شکست تهیونگ مگه شوهر من نیست چرا باید پیش ا.د بشینه
ناخداگاه پوزخندی زدم
وای خدا یعنی دارم عاشق تهیونگ میشم!
باهمین فکرا دیدم جونگ کوک نشست پیشم لبخندی زدم
£جونگ کوک:چرا تنها نشستی فسقلی؟
-چیکار کنم جونگ کوک؟شوهرم دوستم نداره هه
£جونگ کوک:تو دوستش داری
-نمیدونم
جونگ کوک سری تکون داد منم لبخندی زدم یاد نوتلاهای تو کیفم افتادم
از کیفم ساندویچ هارو درآوردم یکیشو دادم جونگ کوک یکیشم خودم ورداشتم
£جونگ کوک:آفرین بفکر همه چی هستیا
لبخندی به جونگ کوک زدم
سنگینی نگاه کسیو روم حس کردم دیدم
تهیونگه که دارم با حرص نگام میکنه
با سرم بهش گفتم چته که واکنشی نشون نداد و همینجوری زل زده بود به من
فهمیدم غیرتی شده
برای همون بیشتر با جونگ کوک گرم گرفتم حرصش بیشتر دربیاد
تهیونگم حرصش بیشتر شد
خمیازه ای کشیدم و چشمام گرم شد ...............
چند ساعت بعد.........
چشمامو باز کردم دیدم سرم روی شونه جونگ کوکه
حالا که لایک میکنین کامنتم بزاریننننن🔪🔪🩸
۱۶.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.