part⁸³
part⁸³
حصار دختر رو به داخل کشوند ؛ ات نگاهش رو به عامل حصار داد ! جک بود. سعی به ازاد کردن خودش داشت و فریاد میزد! مدتی نگذشت که جئون وارد اتاق شد. با تعجب و حیرت به دخترک خیره بود؛ رو به بادیگاردی کرد و داد زد:_ برو آرام بخش رو بیار* با داد
جئون جک هردو با تلاش هم ات روی تخت خوابوندن ؛چشمای ات به رنگ خون در اومده بود خونی که حاصل نفرت و انتقام بود!
اشک ها و فریاد های مادرانه گوش آسمون رو هم کر کرده بود اما چه فایده کسی که باید این صدا ها رو بشنوه نیست!
....
Tomorrow _ویو ات
+دستم رو باز کن عوضی*با جیغ و گریه
+همتون رو میکشم عوضی ها*جیغ
خونه از فریاد ها و جیغ های دختر پر شده بود و الان نوبت تحریک کردن پسر توسط پدر بود
باک: اون روانیه! برو یک زن دیگه بگیر....دیگه برامون کارایی نداره چند وقت دیگه اموال خودش و پدرش رو میگیریم و از دستش خلاص میشیم
_متوجه ای چی میگی؟
باک: همین که شنیدی!
_فکر کنم جایگاهت هواییت کرده ! اون جایی که نشستی رو بخاطر من و این زن داری!* جدی و بلند
_ زن من بخاطر جایگاه و سیاست به این وضع افتاده
باک:....جانشین بعدی رو به دنیا بیار!
_چی؟
باک: اگه میخوای نگهش داری باید کارایی داشته باشه .
A few moments later_ویو ات
از شدت فریاد هایی که به سر داده بودم قفسه سینم بالا پایین میشد و نفس تنگی گرفته بودم به طنابی که دستم رو به تخت متصل کرده بود چشم دوختم ! قطرات اشک بی اراده از چشمای غرق در خونم سر میخوردن؛همون لحظه با باز شدن در بم وارد اتاق شد و شروع کرد به زوزه کشیدن. لبخندی تلخ زدم و دستم رو به سمتش دراز کردم تا نوازشش کنم اما با ورود اون نرد به اتاق به حالت اولیه برگشتم سرسنگی خودن رو حفظ کردم و به پنجره دلباختم
باک: چطوری؟ همه چیز خوبه؟* باخنده
+همش تقصیر توئه!
باک: عروس؟ خیلی زبون دراز شدی
+ولم کنین برم دیگه ازم چی میخواین؟* بلند
با شنیدن کلمه بچه سرم رو به سمت باک چرخوندم و با چشم های اشک آلود بهش زل زدم این چی میگفت؟
+چی؟
باک: زمانی که وارث جدید خانواده ی جئون رو به دنیا بیاری میتونی بری
+من....من تازه ب...چم رو از دست دادم* شک و بغض
باک: خب میتونی یکی دیگه بسازی!
+من...نمیخوام!
پوزخند صدا داری زد و سپس به سمت بیرون حرکت کرد که فریاد زدم: من از این جا بلاخره بیرون میروم و تمام کاراتون رو تلافی میکنم* داد و بغض
باک: منتظرم!
.......
گل پژمرده خواهد شد اما پژمردگی گل ورود به دنیا جدید است!گل دوباره بزرگ میشود و آماده حرکت.
با صدایی رسا وجودم را به عالم نشان میدهم؛چرا که من منم!
حصار دختر رو به داخل کشوند ؛ ات نگاهش رو به عامل حصار داد ! جک بود. سعی به ازاد کردن خودش داشت و فریاد میزد! مدتی نگذشت که جئون وارد اتاق شد. با تعجب و حیرت به دخترک خیره بود؛ رو به بادیگاردی کرد و داد زد:_ برو آرام بخش رو بیار* با داد
جئون جک هردو با تلاش هم ات روی تخت خوابوندن ؛چشمای ات به رنگ خون در اومده بود خونی که حاصل نفرت و انتقام بود!
اشک ها و فریاد های مادرانه گوش آسمون رو هم کر کرده بود اما چه فایده کسی که باید این صدا ها رو بشنوه نیست!
....
Tomorrow _ویو ات
+دستم رو باز کن عوضی*با جیغ و گریه
+همتون رو میکشم عوضی ها*جیغ
خونه از فریاد ها و جیغ های دختر پر شده بود و الان نوبت تحریک کردن پسر توسط پدر بود
باک: اون روانیه! برو یک زن دیگه بگیر....دیگه برامون کارایی نداره چند وقت دیگه اموال خودش و پدرش رو میگیریم و از دستش خلاص میشیم
_متوجه ای چی میگی؟
باک: همین که شنیدی!
_فکر کنم جایگاهت هواییت کرده ! اون جایی که نشستی رو بخاطر من و این زن داری!* جدی و بلند
_ زن من بخاطر جایگاه و سیاست به این وضع افتاده
باک:....جانشین بعدی رو به دنیا بیار!
_چی؟
باک: اگه میخوای نگهش داری باید کارایی داشته باشه .
A few moments later_ویو ات
از شدت فریاد هایی که به سر داده بودم قفسه سینم بالا پایین میشد و نفس تنگی گرفته بودم به طنابی که دستم رو به تخت متصل کرده بود چشم دوختم ! قطرات اشک بی اراده از چشمای غرق در خونم سر میخوردن؛همون لحظه با باز شدن در بم وارد اتاق شد و شروع کرد به زوزه کشیدن. لبخندی تلخ زدم و دستم رو به سمتش دراز کردم تا نوازشش کنم اما با ورود اون نرد به اتاق به حالت اولیه برگشتم سرسنگی خودن رو حفظ کردم و به پنجره دلباختم
باک: چطوری؟ همه چیز خوبه؟* باخنده
+همش تقصیر توئه!
باک: عروس؟ خیلی زبون دراز شدی
+ولم کنین برم دیگه ازم چی میخواین؟* بلند
با شنیدن کلمه بچه سرم رو به سمت باک چرخوندم و با چشم های اشک آلود بهش زل زدم این چی میگفت؟
+چی؟
باک: زمانی که وارث جدید خانواده ی جئون رو به دنیا بیاری میتونی بری
+من....من تازه ب...چم رو از دست دادم* شک و بغض
باک: خب میتونی یکی دیگه بسازی!
+من...نمیخوام!
پوزخند صدا داری زد و سپس به سمت بیرون حرکت کرد که فریاد زدم: من از این جا بلاخره بیرون میروم و تمام کاراتون رو تلافی میکنم* داد و بغض
باک: منتظرم!
.......
گل پژمرده خواهد شد اما پژمردگی گل ورود به دنیا جدید است!گل دوباره بزرگ میشود و آماده حرکت.
با صدایی رسا وجودم را به عالم نشان میدهم؛چرا که من منم!
۲۶.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.