پارت2
پارت2
ماشینو اومدن بردن جیمین دستمو گرفت باهم
کمی قدم زدیم
ا.ت: امشب شام بیا خونمون
جیمین: نه عزیزم مزاحم نمیشم
ا.ت: باید بیای خانوادم بشناسنت دیگه خجالتی نباش
جیمین:خب
ا.ت:بیا دیگه
جیمین: اخه مامانت میدونه که من میخوام بیام
ا.ت: آره خودش گفت که بیای خونمو گفت که یه روز خودش تنها بیاد یه روز هم با مامانش
جیمین: خب باشه
ا.ت: وای این جوجه هارو ببین چه خوشگلن
جیمین: حتی خوشگل تر از من
ا.ت: حسودی نکن دیگه
جیمین: من اصلا حسودم
ا.ت: شوخی کردم تو که جوجو منی خب بریم
جیمین:مگه نمیخوای جوجه بخری
ا.ت: نه من خودم یه جوجه دارم نیازی دیگه
ندارم
جیمین: ا.ت جونم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
ا.ت:مامان خودمو جیمین اومدیم
م: خوش اومدین
جیمین: سلام
م: سلام پسرم
ا.ت: اونی کجایی
نیلا: جانم خواهر گلم
ا.ت: گفتی میخوای جیمین ببینی
نیلا: اومدم
جیمین: سلام نیلا خانم
نیلا: سلام خوش اومدید
م: بفرمایید شام
ا.ت: بیا شام
پ:پسرم بخور چرا چیزی نمیخوری
م: مگه بدمزست یا اگه نمیخوری تا یه چیز دیگه درست کنم
نیلا: خجالت نکش
جیمین: نه اتفاقا خیلی خوشمزست
ا.ت: عزیزم بخور دیگه
جیمین: داشتم فکر میکردم که شما خانوادگی خیلی باهم خوب صمیمی هستید ولی خانواده
من اصلا منو دوست ندارن
م: پسرم نمیشه پدر و مادرت تورو خیلی دوست دارن اینو بدون و مطمئن باش
#جیمین
#فیک
#سناریو
ماشینو اومدن بردن جیمین دستمو گرفت باهم
کمی قدم زدیم
ا.ت: امشب شام بیا خونمون
جیمین: نه عزیزم مزاحم نمیشم
ا.ت: باید بیای خانوادم بشناسنت دیگه خجالتی نباش
جیمین:خب
ا.ت:بیا دیگه
جیمین: اخه مامانت میدونه که من میخوام بیام
ا.ت: آره خودش گفت که بیای خونمو گفت که یه روز خودش تنها بیاد یه روز هم با مامانش
جیمین: خب باشه
ا.ت: وای این جوجه هارو ببین چه خوشگلن
جیمین: حتی خوشگل تر از من
ا.ت: حسودی نکن دیگه
جیمین: من اصلا حسودم
ا.ت: شوخی کردم تو که جوجو منی خب بریم
جیمین:مگه نمیخوای جوجه بخری
ا.ت: نه من خودم یه جوجه دارم نیازی دیگه
ندارم
جیمین: ا.ت جونم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
ا.ت:مامان خودمو جیمین اومدیم
م: خوش اومدین
جیمین: سلام
م: سلام پسرم
ا.ت: اونی کجایی
نیلا: جانم خواهر گلم
ا.ت: گفتی میخوای جیمین ببینی
نیلا: اومدم
جیمین: سلام نیلا خانم
نیلا: سلام خوش اومدید
م: بفرمایید شام
ا.ت: بیا شام
پ:پسرم بخور چرا چیزی نمیخوری
م: مگه بدمزست یا اگه نمیخوری تا یه چیز دیگه درست کنم
نیلا: خجالت نکش
جیمین: نه اتفاقا خیلی خوشمزست
ا.ت: عزیزم بخور دیگه
جیمین: داشتم فکر میکردم که شما خانوادگی خیلی باهم خوب صمیمی هستید ولی خانواده
من اصلا منو دوست ندارن
م: پسرم نمیشه پدر و مادرت تورو خیلی دوست دارن اینو بدون و مطمئن باش
#جیمین
#فیک
#سناریو
۲۰.۶k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.