تهیونگ نمیتوانست خودش را کنترل کند احساس میکرد که چیزی درونش در حال فرو ...

...


تهیونگ نمی‌توانست خودش را کنترل کند. احساس می‌کرد که چیزی درونش در حال فرو ریختن است. در این لحظه، دیگر هیچ‌چیز برایش مهم نبود جز اینکه پاسخ این سوالات را از مینجی بگیرد. نگاهش پر از ناراحتی و درد بود، و با صدای لرزان اما محکم گفت:

"چرا؟ چرا ترکم کردی؟ تو که می‌دونستی من بدون تو دیگه منی نیستم! چرا گذاشتی رفتی؟ چرا باید ازم جدا می‌شدی؟"

مینجی هنوز سکوت کرده بود. تهیونگ که دید نمی‌خواهد جواب بدهد، کلافه و عصبی دوباره با صدای بلندتر و خشک‌تر حرف زد:

"چرا؟ چرا هیچ وقت بهم نگفتی؟ چرا اجازه دادی من بی‌خبر بمونم؟ می‌خواستی فراموشم کنی؟ من که هیچ وقت نتونستم فراموشت کنم! چرا گذاشتی من تنها بمونم؟"

صدای تهیونگ در اتاق پیچید و هنوز هم جواب نمی‌گرفت. مینجی که حالا در مقابل نگاه پر از درد و سوالاتش قرار گرفته بود، حتی توان صحبت کردن نداشت. دست‌هایش از عصبانیت و ناراحتی می‌لرزید و قلبش مثل یک دیوار محکم در سینه‌اش فشرده می‌شد.

تهیونگ نفسش را با شدت بیرون داد، هنوز نمی‌توانست باور کند که در برابر مینجی که سال‌ها در کنار هم بودند، قرار گرفته و نتواسته بود چیزی بیشتر از این بگوید. "من فقط می‌خواستم بفهمم چرا. چرا همه چیز به اینجا رسید؟ چرا باید از هم جدا می‌شدیم؟"

مینجی که هنوز در سکوت غرق بود، در نهایت به سختی گفت: "چون نمی‌خواستم تو آسیب ببینی... چون من نمی‌خواستم برای تو درد بشم."

حرف‌هایش مثل یک تیغ به تهیونگ خورد. مینجی که با تمام وجود از تهیونگ مراقبت کرده بود و همیشه می‌خواست از او حمایت کند، حالا در جواب حرف‌هایی که تهیونگ پر از درد گفته بود، با صدای کم گفت:

"من... نمی‌خواستم تو بیشتر از این آسیب ببینی. هر چی بود، من همیشه می‌خواستم برات خوب باشم."

تهیونگ که چشم‌هایش پر از اشک شده بود، تنها به مینجی نگاه می‌کرد. در دلش همچنان هزاران سوال و حس عذاب‌آور می‌چرخید.

ادامه دارد...!؟
دیدگاه ها (۰)

...مینجی که متوجه اشتباهش شد، بلافاصله لب‌هایش را به هم فشرد...

...خب خب بریم برا پارته جدیدددددددتهیونگ که از حرکت خود فاصل...

..‌‌.تهیونگ که دیگر از رفتار سرد و بی‌تفاوت مینجی به شدت خست...

...خانواده‌ها برای نرم کردن رفتار سرد تهیونگ و مینجی، تلاش م...

چقدر خوب است...کسی بی دلیل تو را دوست داشته باشدو هنگامی که ...

از تو سکوت مانده و از من، صدای توچیزی بگو که من بنویسم به جا...

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط