مافیای من
#مافیای_من
P:25
(ویو ا.ت)
ا.ت : خب!! حالا چرا منو آوردی اینجا؟
درحالی که به زمین خیره شده بود گفت
فلیکس: گفتم شاید چون هیونجین و دیدی حالت بد شده باشه گفتم بیارم اینجا یکم حواستو پرت کنم که تلاشم نا موفق بود
یه لحظه از اینکه داشتم ازش سوع استفاده میکردم عذاب وجدان گرفتم ولی سریع به خودم اومدم و درحالی که سعی داشتم وجدانمو خفه کنم گفتم
ا.ت: ممنون!! بابت همه چی
با حرفم لبخند دلنشینی زدو گفت
فلیکس: خواهش میکنم!! بلخره این کاره یه مرد جنتلمن
با حرفش پوکر نگاهش کردم که گفت
فلیکس: چیه؟ دروغه مگه؟
چشمامو بستمو با حالت مسخره ای گفتم
ا.ت: آره اره تو راست میگی
از حرکت وایستاد و گفت
فلیکس: هی داری مسخره میکنی؟
شونه هامو بالا دادمو گفتم
ا.ت: نمیدونم!! نظر خودت چیه؟
یهو سیس خر شرکو گرفتو گفت
فلیکس: هه مثل اینکه این حجم از جنتلمنی رو نمیبینی؟
پوزخندی زدمو درحالی که سرمو تکون میدادم شروع به قدم زدن کردم
* 1 ساعت بعد*
خودمو روی تخت انداختم و چشمامو بستم
سعی کردم بخوابم ولی همش اون صحنه ای که پیشونیمو بوسید از جلوی چشمام رد میشد
عصبی سرمو توی بالشت فرو بردم و سعی کردم بعد فکر نکنم ولی مگه میشه؟
آنقدر بهش فکر کردم که بدنم خود به خود خاموش شد
پایان پارت ۲۵😶🌫️
P:25
(ویو ا.ت)
ا.ت : خب!! حالا چرا منو آوردی اینجا؟
درحالی که به زمین خیره شده بود گفت
فلیکس: گفتم شاید چون هیونجین و دیدی حالت بد شده باشه گفتم بیارم اینجا یکم حواستو پرت کنم که تلاشم نا موفق بود
یه لحظه از اینکه داشتم ازش سوع استفاده میکردم عذاب وجدان گرفتم ولی سریع به خودم اومدم و درحالی که سعی داشتم وجدانمو خفه کنم گفتم
ا.ت: ممنون!! بابت همه چی
با حرفم لبخند دلنشینی زدو گفت
فلیکس: خواهش میکنم!! بلخره این کاره یه مرد جنتلمن
با حرفش پوکر نگاهش کردم که گفت
فلیکس: چیه؟ دروغه مگه؟
چشمامو بستمو با حالت مسخره ای گفتم
ا.ت: آره اره تو راست میگی
از حرکت وایستاد و گفت
فلیکس: هی داری مسخره میکنی؟
شونه هامو بالا دادمو گفتم
ا.ت: نمیدونم!! نظر خودت چیه؟
یهو سیس خر شرکو گرفتو گفت
فلیکس: هه مثل اینکه این حجم از جنتلمنی رو نمیبینی؟
پوزخندی زدمو درحالی که سرمو تکون میدادم شروع به قدم زدن کردم
* 1 ساعت بعد*
خودمو روی تخت انداختم و چشمامو بستم
سعی کردم بخوابم ولی همش اون صحنه ای که پیشونیمو بوسید از جلوی چشمام رد میشد
عصبی سرمو توی بالشت فرو بردم و سعی کردم بعد فکر نکنم ولی مگه میشه؟
آنقدر بهش فکر کردم که بدنم خود به خود خاموش شد
پایان پارت ۲۵😶🌫️
۸.۴k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.