جزیره پارت 5
#جزیره پارت 5
+پام پیچ خورده
دستش رو برد زیر کمرم و بلندم کرد
سرم رو روی سینه ی گرمش گذاشتم، صدای ضربان قلبش بھم آرامش میداد.
بی اختیار اشکی از گوشھ ی چشمم چکید و گفتم :چان من واقعا متاسفم
بخاطر راه رفتن نفس نفس میزد و سینھ اش بالا پایین میشد: نھ من متاسفم، بابت حرف ھایی
کھ زدم ، خب تو ھمش یھ کاری میکنی کھ من عصبی بشم
تا ساحل ھردو ساکت بودیم
من رو آروم روی برگ ھای کنار آتش گذاشت و خودش ھم کنارم نشست
پام رو کمی ماساژ داد و دردش بھتر شد، کمی از میوه ھایی کھ جمع کرده بود بھم داد
سردم بود و میلرزیدم پیراھنش رو در آورد و دورم پیچید، نا خود آگاه چشمم بھ بازو ھای
ورزیده و شکم عضلانیش افتاد و حالم دگرگون شد
با خودم گفتم: گاز گرفتن اون بازو ھا چقدر میتونھ خوب باشھ، سرم رو تکون دادم تا افکار
شیطانیم رو دور کنم
خندید و گفت: اشکال نداره میتونی نگاه کنی و بعد با بدجنسی گفت: ولی فقط حق نداری
دست بزنی
بھ بازوش زدم و پیراھنش رو سمتش گرفتم: اینو بپوش سرما میخوری
تو چشمام خیره شد و گفت: تو اصلا سلیقھ ی من نیستی پس عاشقم نشو حالا نگرانمم میشی؟ نکنھ واقعا عاشقم شدی؟
و بعد از تخ دل شروع بھ خندیدن کرد
+من از دخترای بی عرضھ خوشم نمیاد
با حرص داد زدم :یاااا چاااااننننن
خیلی لجم گرفت: خواستم بزنم توی شکمش که دستم پایین تر خورد و چان چشم ھاش رو بست و از درد نالھ کرد.
فھمیدم چھ گندی زدم و دستم رو روی شونھ اش گذاشتم و گفتم: چان ببخشید من نمیخواستم
اونجا بزنم ، دستم خورد
بھ طور با مزه ای نگاھم کرد و داد زد: یاااا میدونی ممکن بود چی بشھ؟ این بھ ضرر
خودت میشد
چشم ھام از حرفش گرد شد و تو دلم ذوق کردم
دردش که بھتر شد با لحنی جدی گفت: ببین من واقعا از حرف ھایی کھ بھت زدم منظوری
نداشتم، اگھ اتفاقی برات بیفتھ واقعا برای من مھمھ واسھ ھمین میگم انقدر گیج نباش
توی دلم قند آب شد و با خودم گفتم: یعنی این یھ اعتراف عاشقانھ است!
توی چشماش خیره شدم و گفتم: کاش من تنھا ستاره توی شب ھای چشم ھات بودم
لبخندی زد و گفت: تو ستاره نیستی، تو مثل یه شھاب سنگ خوردی وسط زندگیم
لب ھام رو کج کردم و گفتم: اصلا لیاقت محبت نداریا
خواستم چیز دیگھ ای بگم کھ بھم نزدیک تر شد جوری کھ نفس ھای داغش تو صورتم
میخورد و باعث شد چشم ھام رو ببیندم
نرمی لب ھای خوش فرمش رو روی لب ھام حس کردم و منم فشار لب ھام رو بیشتر کردم
از لب ھام روی گردنم رفت و مطمئن شدم که حسابی کبودش کرد
دستش رو آروم از زیر لباسم داخل برد و روی شکمم کشید کھ باعث شد قلقلکم بیاد و
خندیدم و توی چشم ھام نگاه کرد و گفت: نخند دختر!
نیشم رو بستم و زیر گلوش رو بوسیدم
دستش بالا تر رفت و آروم روی سینه ام کشیده شد.
خواست بیشتر پیش بره
+پام پیچ خورده
دستش رو برد زیر کمرم و بلندم کرد
سرم رو روی سینه ی گرمش گذاشتم، صدای ضربان قلبش بھم آرامش میداد.
بی اختیار اشکی از گوشھ ی چشمم چکید و گفتم :چان من واقعا متاسفم
بخاطر راه رفتن نفس نفس میزد و سینھ اش بالا پایین میشد: نھ من متاسفم، بابت حرف ھایی
کھ زدم ، خب تو ھمش یھ کاری میکنی کھ من عصبی بشم
تا ساحل ھردو ساکت بودیم
من رو آروم روی برگ ھای کنار آتش گذاشت و خودش ھم کنارم نشست
پام رو کمی ماساژ داد و دردش بھتر شد، کمی از میوه ھایی کھ جمع کرده بود بھم داد
سردم بود و میلرزیدم پیراھنش رو در آورد و دورم پیچید، نا خود آگاه چشمم بھ بازو ھای
ورزیده و شکم عضلانیش افتاد و حالم دگرگون شد
با خودم گفتم: گاز گرفتن اون بازو ھا چقدر میتونھ خوب باشھ، سرم رو تکون دادم تا افکار
شیطانیم رو دور کنم
خندید و گفت: اشکال نداره میتونی نگاه کنی و بعد با بدجنسی گفت: ولی فقط حق نداری
دست بزنی
بھ بازوش زدم و پیراھنش رو سمتش گرفتم: اینو بپوش سرما میخوری
تو چشمام خیره شد و گفت: تو اصلا سلیقھ ی من نیستی پس عاشقم نشو حالا نگرانمم میشی؟ نکنھ واقعا عاشقم شدی؟
و بعد از تخ دل شروع بھ خندیدن کرد
+من از دخترای بی عرضھ خوشم نمیاد
با حرص داد زدم :یاااا چاااااننننن
خیلی لجم گرفت: خواستم بزنم توی شکمش که دستم پایین تر خورد و چان چشم ھاش رو بست و از درد نالھ کرد.
فھمیدم چھ گندی زدم و دستم رو روی شونھ اش گذاشتم و گفتم: چان ببخشید من نمیخواستم
اونجا بزنم ، دستم خورد
بھ طور با مزه ای نگاھم کرد و داد زد: یاااا میدونی ممکن بود چی بشھ؟ این بھ ضرر
خودت میشد
چشم ھام از حرفش گرد شد و تو دلم ذوق کردم
دردش که بھتر شد با لحنی جدی گفت: ببین من واقعا از حرف ھایی کھ بھت زدم منظوری
نداشتم، اگھ اتفاقی برات بیفتھ واقعا برای من مھمھ واسھ ھمین میگم انقدر گیج نباش
توی دلم قند آب شد و با خودم گفتم: یعنی این یھ اعتراف عاشقانھ است!
توی چشماش خیره شدم و گفتم: کاش من تنھا ستاره توی شب ھای چشم ھات بودم
لبخندی زد و گفت: تو ستاره نیستی، تو مثل یه شھاب سنگ خوردی وسط زندگیم
لب ھام رو کج کردم و گفتم: اصلا لیاقت محبت نداریا
خواستم چیز دیگھ ای بگم کھ بھم نزدیک تر شد جوری کھ نفس ھای داغش تو صورتم
میخورد و باعث شد چشم ھام رو ببیندم
نرمی لب ھای خوش فرمش رو روی لب ھام حس کردم و منم فشار لب ھام رو بیشتر کردم
از لب ھام روی گردنم رفت و مطمئن شدم که حسابی کبودش کرد
دستش رو آروم از زیر لباسم داخل برد و روی شکمم کشید کھ باعث شد قلقلکم بیاد و
خندیدم و توی چشم ھام نگاه کرد و گفت: نخند دختر!
نیشم رو بستم و زیر گلوش رو بوسیدم
دستش بالا تر رفت و آروم روی سینه ام کشیده شد.
خواست بیشتر پیش بره
۶.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.