رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رامین
#پارت_۷۹
سامان: رزا!!
شتتت لنتی گیر افتادی!! رزا کدوم خریه!؟
ادامه دادم _ کجایی؟
سامان: تو کجایی رزا!؟ چرا بهم زنگ زدی؟
_دلم تنگ شده بود برات! و ...
سامان: کمت بوده فک کنم! میخای باز به همون روز بیوفتی!؟
_سامی من بهت ی چیزو نگفتم
سامی: چیزی مونده ک بگی؟!
_من ... چیزه من حامله بودم!
ملیسا چشاشو درشت کرد و من با خنده ادامه دادم
سامی زد زیرخنده : من بهت روی خوشم نشون ندادم بعد با تلپاتی حامله شدی؟! یانه فکرای هر روزه ت بهم کار دستت داد!؟
به ملیس اشاره کردم کارشو انجام بده
ملیسم رفتو با سامی حرف میزد و حواسشو پرت کرد
اروم رفتم سمتش گونه شو بوسیدم
_خیلی دلم تنگ شده بود برات
سریع برگش داد وبیداد کنه با دیدنم مث چی رنگش عوض شد
_عشقممممم
سامی: زهرمارو عشقم میکشمت ترانه
دویدم
_عشقممم عشقممم
همینجوری عشقم عشقم میکردمو دویدیم اینوراونورحیاط چن نفری تایم کلاساشون تموم بودو بیرون اومده بودن که بنده مث همیشه باکله رفتم توبغل یکی!
همینجوری که عشقم عشقم میکردم محکم خوردم بهش برااینکه نیوفتم با دستام محکم پیرهنشوگرفتم ک دستشو دروم حلقه کرد هعی روانی!!سرمو اوردم بالاکه بانیماروبرو شدم پیرهنشوول کردم اماقصدول کردنمونداشت! سامی رسید بهمون دادزد: تراانه
بزورخودموازدست نیما کشیدم بیرون
اصاتقصیرمن چیه اه
سامی دستموگرفت : چ خبر!؟
نیما:سلامتیت
سامی: خوبه خدانگهدار!
رفتیم اونورملیس عین چی میخندید البت ماهورم پیشش بود
سامان رسمامنودنبال خودش میکشید!
دستموول کرد_چته سامی!
ملیس :راس میگ سامی عادی شده! ترانه تو این 4 سال اول باید هر ترم یه شاهکاربجابزار ی صحنه باهمه داشته باش وسط دانشگاه! زد زیرخنده
سه نفری باخشم نگاش کردیم،خندشو خورد
_ خب متفرق شید به کاراتون برسید بابای!
گوشیم زنگ خورد
_ به به یادی از ما کردید!
پادینا: دلمون تنگ شده خو! برعکس تو
_ نه حتما یه کاری داریدباهام
پادینا: نه کاری نداریم که... نمیخای دل بکنی از تهران!؟
_چیزی شده؟
پادینا: امرخیره!
_چ خیری!
پادینا: فعلا ک هیچی شما بیا!!
_حس اینکه قراره ب کشتن بدینم دست داد بهم!
پادینا: چرت نگو کی میای؟!
_فردا
پادینا: باشه فعلا!
_عجب... خدافظ
سامی : ترانه بریم بیرون حوصله ته کشیده!
_باشه بریم
سوار ماشینش شدیم و راه افتادیم
سامان: ببینم خوبی؟
_اره خوبم
سامان: خیلی وقته نرفتیم جایی تا دیشب!
خندیدم
سامان: من همون اول چی گفتم بت؟!
هر اتفاقی افتاد من هستم هرچی شد میتونی روم حساب کنی بخای کاری بکنی من هستم بخوای یکی پیشت باشه من هستم اونوق تو رفتی تو لاک خودت!
_ دیگه گفتم توعم به کارات برسی دیگه!
سامی جدی شد: اون شوخی چن مین قبل چی بود!
خندیدم _ کیف داد واقا باورم نمیشه صدام شد عین عشق سابقت!...
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #تکست_ناب #عشق #تکست_خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تنهایی
سامان: رزا!!
شتتت لنتی گیر افتادی!! رزا کدوم خریه!؟
ادامه دادم _ کجایی؟
سامان: تو کجایی رزا!؟ چرا بهم زنگ زدی؟
_دلم تنگ شده بود برات! و ...
سامان: کمت بوده فک کنم! میخای باز به همون روز بیوفتی!؟
_سامی من بهت ی چیزو نگفتم
سامی: چیزی مونده ک بگی؟!
_من ... چیزه من حامله بودم!
ملیسا چشاشو درشت کرد و من با خنده ادامه دادم
سامی زد زیرخنده : من بهت روی خوشم نشون ندادم بعد با تلپاتی حامله شدی؟! یانه فکرای هر روزه ت بهم کار دستت داد!؟
به ملیس اشاره کردم کارشو انجام بده
ملیسم رفتو با سامی حرف میزد و حواسشو پرت کرد
اروم رفتم سمتش گونه شو بوسیدم
_خیلی دلم تنگ شده بود برات
سریع برگش داد وبیداد کنه با دیدنم مث چی رنگش عوض شد
_عشقممممم
سامی: زهرمارو عشقم میکشمت ترانه
دویدم
_عشقممم عشقممم
همینجوری عشقم عشقم میکردمو دویدیم اینوراونورحیاط چن نفری تایم کلاساشون تموم بودو بیرون اومده بودن که بنده مث همیشه باکله رفتم توبغل یکی!
همینجوری که عشقم عشقم میکردم محکم خوردم بهش برااینکه نیوفتم با دستام محکم پیرهنشوگرفتم ک دستشو دروم حلقه کرد هعی روانی!!سرمو اوردم بالاکه بانیماروبرو شدم پیرهنشوول کردم اماقصدول کردنمونداشت! سامی رسید بهمون دادزد: تراانه
بزورخودموازدست نیما کشیدم بیرون
اصاتقصیرمن چیه اه
سامی دستموگرفت : چ خبر!؟
نیما:سلامتیت
سامی: خوبه خدانگهدار!
رفتیم اونورملیس عین چی میخندید البت ماهورم پیشش بود
سامان رسمامنودنبال خودش میکشید!
دستموول کرد_چته سامی!
ملیس :راس میگ سامی عادی شده! ترانه تو این 4 سال اول باید هر ترم یه شاهکاربجابزار ی صحنه باهمه داشته باش وسط دانشگاه! زد زیرخنده
سه نفری باخشم نگاش کردیم،خندشو خورد
_ خب متفرق شید به کاراتون برسید بابای!
گوشیم زنگ خورد
_ به به یادی از ما کردید!
پادینا: دلمون تنگ شده خو! برعکس تو
_ نه حتما یه کاری داریدباهام
پادینا: نه کاری نداریم که... نمیخای دل بکنی از تهران!؟
_چیزی شده؟
پادینا: امرخیره!
_چ خیری!
پادینا: فعلا ک هیچی شما بیا!!
_حس اینکه قراره ب کشتن بدینم دست داد بهم!
پادینا: چرت نگو کی میای؟!
_فردا
پادینا: باشه فعلا!
_عجب... خدافظ
سامی : ترانه بریم بیرون حوصله ته کشیده!
_باشه بریم
سوار ماشینش شدیم و راه افتادیم
سامان: ببینم خوبی؟
_اره خوبم
سامان: خیلی وقته نرفتیم جایی تا دیشب!
خندیدم
سامان: من همون اول چی گفتم بت؟!
هر اتفاقی افتاد من هستم هرچی شد میتونی روم حساب کنی بخای کاری بکنی من هستم بخوای یکی پیشت باشه من هستم اونوق تو رفتی تو لاک خودت!
_ دیگه گفتم توعم به کارات برسی دیگه!
سامی جدی شد: اون شوخی چن مین قبل چی بود!
خندیدم _ کیف داد واقا باورم نمیشه صدام شد عین عشق سابقت!...
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #تکست_ناب #عشق #تکست_خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #تنهایی
۸.۳k
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.