پارت 5۷
#پارت_5۷
#زیباترین_عشق
صبح روز بعد
فرید _آقای رئیس بلند شو بریم دکتر خودتو به اون راه نزنی میریم سیتی اسکن مخت آسیبی ندیده باشه
بعدش میریم خونت
ارسلان _دکتر ساعت چنده
فرید_6 صب
ارسلان _نه تروخدا من خوابم میاد
فرید _عههه بلند شو ببینم
ارسلان _اوففف
بلند شدم تکونی به خودم دادم همه جام درد داشت
فرید _رفتیم استانبول بردمش دکتر
سیتی اسمن داد منم رفتم تا نتیجشو ببینم
10مین بعد 〰
فرید _آخ نه
فراموشی گرفته رفت
آقا ارسلان
ارسلان _بله دکتر چیشد
فرید _متاسفم
شما فراموشی گرفتید
البته خداروشکر فکر میکنم نوع کوتاه مدته که کم کم برمیگرده ولی خیلی زمان میبره
ارسلان _وای چی میگی دکتر
دکتر _واقعا دست من نیست چیزیه ک شده.
ارسلان _وای خدا این چه کابوسی بود
چرا عذابم میدی خداا
دکتر_اروم باش ارسلان بلند شو بریم خونهتون
با گریه و... بردمش
کجاست خونتون اسم خیابونه چیه
ارسلان _چشمی یادم
دکتر _خوب بگو مجبوریم نصفشو امروز بگردیم نصفشو فردا
4ساعت بعد
دکتر _وایی مردم از خستگی مطمئنی هیچکدوم ازینا نبودن؟
ارسلان _نه دکتر
دکتر _خیلی خب اینم از آخری
ارسلان _عهه عههه اون اون مغازه عه
اونجاس بیا دکتر
دکتر _بیچاره بد شوکه بود سریع از ماشین پیاده شد و بدو بدو رفت رو دیوارا دست کشید مثل دیوونه ها بود هر چیز میدید میگفت یادشه
خداروشکر رسیدیم به یه خونه درشو نتونس باز کنه منم نتونستم یه جور پریدیم
قشنگ گفت اینجا خونمون و اینجور چیزا یادش بود کلیداشم پیدا کردیم چون گف مامانم همیشه همین جا میزاشت خلاصه رفتبمو ارسلان دور تا دور خونه رو گشت و رفت اتاقش و خوابید منم دور دور کردم و خونشو دیدم واقعا پولدار بودم ناگهان به چیزی برخوردم یه جا پره عکسای به دختر بود
احتمالا خواهرش ک نیس چون نگفتش
شاید
شاید معشوقه
بهتره روش کار کنم و هر روز بپرسم یه چیزایی شاید چیزی یادش بیا خونرو گشتم شماره ای پیدا نکردم
ک زنگ بزنم خسته شدم و رفتم خوابیدم
ممد _الو چیشد کرم (محافظ)
کرم _هیچی فعلا چیزی ندیدم
ممد _خوب حواستون جمع کن
رفتم اتاق پیش دیانا خوابیده بود
از فرصت استفاده کردم رفتم بالا سرش و چشامو بستم و رفتم جلو ک لبامو بزارم رو لباش یهو
دیانا _یهو جا خالی دادم
بی شعور چیکار میکردی
ممد _خودت ک دیدی چرا نمیخوای قبول کنی
دیانا _چیرو دروغاتو؟
چیتووو آخه چیتووووو😢
ممد_دیانا من زندگیتو میسازم اون ارسلان و ول کن اون مرد اون مرددد
دیانا _چ چ چی گفتی 🤯
ممد _ای وای نه!
کارداش بیا اینجا
اَه آخه من که ترکی بلد. نیستم
به دیانا آب قند دادم یکم بهتر شد ولی بیهوش بود خوابیده بود
آروم چشاشو باز کرد
چند بار پلک زد یهو بلند شد
دیانا _ممد چی گفتی اونموقع
ممد _گفتم ارسلان مرده
دیانا _نه تو دروغ میگی تو نامردی تو دروغ میگی!!!
ممد _راس میگم میخوای باور کن میخوای باور نکن
دیانا _تو از کجا میدونی لعنتی 😭😭😭😭😭😭😭
ممد _دوباره بیهوش شد
اَههههه
#زیباترین_عشق
صبح روز بعد
فرید _آقای رئیس بلند شو بریم دکتر خودتو به اون راه نزنی میریم سیتی اسکن مخت آسیبی ندیده باشه
بعدش میریم خونت
ارسلان _دکتر ساعت چنده
فرید_6 صب
ارسلان _نه تروخدا من خوابم میاد
فرید _عههه بلند شو ببینم
ارسلان _اوففف
بلند شدم تکونی به خودم دادم همه جام درد داشت
فرید _رفتیم استانبول بردمش دکتر
سیتی اسمن داد منم رفتم تا نتیجشو ببینم
10مین بعد 〰
فرید _آخ نه
فراموشی گرفته رفت
آقا ارسلان
ارسلان _بله دکتر چیشد
فرید _متاسفم
شما فراموشی گرفتید
البته خداروشکر فکر میکنم نوع کوتاه مدته که کم کم برمیگرده ولی خیلی زمان میبره
ارسلان _وای چی میگی دکتر
دکتر _واقعا دست من نیست چیزیه ک شده.
ارسلان _وای خدا این چه کابوسی بود
چرا عذابم میدی خداا
دکتر_اروم باش ارسلان بلند شو بریم خونهتون
با گریه و... بردمش
کجاست خونتون اسم خیابونه چیه
ارسلان _چشمی یادم
دکتر _خوب بگو مجبوریم نصفشو امروز بگردیم نصفشو فردا
4ساعت بعد
دکتر _وایی مردم از خستگی مطمئنی هیچکدوم ازینا نبودن؟
ارسلان _نه دکتر
دکتر _خیلی خب اینم از آخری
ارسلان _عهه عههه اون اون مغازه عه
اونجاس بیا دکتر
دکتر _بیچاره بد شوکه بود سریع از ماشین پیاده شد و بدو بدو رفت رو دیوارا دست کشید مثل دیوونه ها بود هر چیز میدید میگفت یادشه
خداروشکر رسیدیم به یه خونه درشو نتونس باز کنه منم نتونستم یه جور پریدیم
قشنگ گفت اینجا خونمون و اینجور چیزا یادش بود کلیداشم پیدا کردیم چون گف مامانم همیشه همین جا میزاشت خلاصه رفتبمو ارسلان دور تا دور خونه رو گشت و رفت اتاقش و خوابید منم دور دور کردم و خونشو دیدم واقعا پولدار بودم ناگهان به چیزی برخوردم یه جا پره عکسای به دختر بود
احتمالا خواهرش ک نیس چون نگفتش
شاید
شاید معشوقه
بهتره روش کار کنم و هر روز بپرسم یه چیزایی شاید چیزی یادش بیا خونرو گشتم شماره ای پیدا نکردم
ک زنگ بزنم خسته شدم و رفتم خوابیدم
ممد _الو چیشد کرم (محافظ)
کرم _هیچی فعلا چیزی ندیدم
ممد _خوب حواستون جمع کن
رفتم اتاق پیش دیانا خوابیده بود
از فرصت استفاده کردم رفتم بالا سرش و چشامو بستم و رفتم جلو ک لبامو بزارم رو لباش یهو
دیانا _یهو جا خالی دادم
بی شعور چیکار میکردی
ممد _خودت ک دیدی چرا نمیخوای قبول کنی
دیانا _چیرو دروغاتو؟
چیتووو آخه چیتووووو😢
ممد_دیانا من زندگیتو میسازم اون ارسلان و ول کن اون مرد اون مرددد
دیانا _چ چ چی گفتی 🤯
ممد _ای وای نه!
کارداش بیا اینجا
اَه آخه من که ترکی بلد. نیستم
به دیانا آب قند دادم یکم بهتر شد ولی بیهوش بود خوابیده بود
آروم چشاشو باز کرد
چند بار پلک زد یهو بلند شد
دیانا _ممد چی گفتی اونموقع
ممد _گفتم ارسلان مرده
دیانا _نه تو دروغ میگی تو نامردی تو دروغ میگی!!!
ممد _راس میگم میخوای باور کن میخوای باور نکن
دیانا _تو از کجا میدونی لعنتی 😭😭😭😭😭😭😭
ممد _دوباره بیهوش شد
اَههههه
۱۰.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.