عشق خشن من ❤️ فصل دوم ❤️ پارت 6
ویو ا.ت
وقتی که کارای ترخیص رو انجام دادم رفتم تو اتاقش که مین هو اون بابا صدا کرد از تعجب داشتم شاخ در می آوردم خیلی عصبی شدم رفتم و سر مین هو داد زدم که زد زیر گریه می خواستم اون ببرم که مانع شد و نذاشت اون ببرم و اون تا هتل همراهی کردم اما اتاقش رو چون دیر آمده بود به یکی دیگه داده بودن خیلی عصبی بود که مین هو بهش گفت بیاد خونه ما منم که تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم نمی تونستم بهش نه بگم پس قبول کردم اون انگار از خداش باشه زود قبول کرد و مین هو رو بغل کرد داشتن جلو راه می رفتن خیلی حس قشنگی بود که می دیدم اون دوتا بهم بودن اما افسوس که خیلی زود قرار تموم بشه سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه تو راه بدیم که هر دو باهم بازی می کردن کنار هم خیلی خوشحال بودن مین هو تو بغلش خوبش برد رسیدیم خونه من وسایلش رو بردم و درو باز کردم می خواستم مین هو رو از بغلش بیرون بیارم که اجازه نداد و خودش اون برد داخل و گذاشت توی اتاقش بعد هم از پله ها پایین آمد . بعد این همه مدت بازم که دارم می بینمش قلبم تند تند می زنه خیلی خوشتیپ تر شده محوش بودم که صدام کرد
_خانم ا.ت
+هان .... بله چیزی شده
_نه فقط می خواستم بگم که مین هو رو گذاشتم روی تختش
+بله .... لطفاً بیاید اینجا بشینین تا برم براتون یه چیزی بیارم برخوردید
_باشه ممنون
..........
ویو اون وو
رفتیم تو خونشون مین هو تو بغلم خوابش برده بود بردمش گذاشتمش توی اتاقش و محوش شدم خیلی ناز بود انگار این بچه یه تکیه از وجود من شده بود از پله ها آمدم پایین خانم ا.ت داشت نگاه می کرد هر چی صداش کردم جواب نداد که بعد چند بار جواب داد بهم گفت که بشینم روی مبل تا برام یه چیزی برای خوردن بیاره نشسته بودم و داشتم به خونه نگاه می کردم خونه خیلی بزرگ نبود اما گرمای زیادی داشت تو تک تک گوشه های خونه عکس مین هو مادرش بود داشتم عکس ها رو نگاه می کردم که ا.ت با یه سنی پاستا آورد دقیقاً همونجوری بود که دوستش داشتم این از کجا می دونست که من پاستا با گوشت دوست دارم
+خوب بخورید..لبخند..
_باشه ....... می دونستی که من عاشق این مدل پاستا هستم
+اره .. آاا یعنی منظورم نه بود مین هو هم اینطوری دوست داره بخاطر اون درستش کردم ..(دست پاچه شده..)
_اهم باشه
غذا رو خورد می خواستیم بخوابیم که ا.ت گفت
+شما برین تو اتاق من بخوابید منم پیش مین هو می خوابم
_نه لازم نیست همینجا روی مبل می خوابم
+نه اصلا فکرش رو هم نکن می دونم که نمی تونی روی مبل بخوابی کله بدنت درد می کنه
_بله؟
+اممم منظورم اینه که هرکس روی مبل نمی دونه روی مبل بخوابه بخصوص شما پول دار ها
_با تعجب به ا.ت نگاه می کرد
+خوب من میرم اتاق مین هو شما هم برید اتاق من بخوابید
_با سرش تایید کرد
ا.ت سریع از پله بالا رفت و رفت توی اتاق مین هو درم بست منم از پله ها بالا رفتم تو اتاقش که چشمم به.........
وقتی که کارای ترخیص رو انجام دادم رفتم تو اتاقش که مین هو اون بابا صدا کرد از تعجب داشتم شاخ در می آوردم خیلی عصبی شدم رفتم و سر مین هو داد زدم که زد زیر گریه می خواستم اون ببرم که مانع شد و نذاشت اون ببرم و اون تا هتل همراهی کردم اما اتاقش رو چون دیر آمده بود به یکی دیگه داده بودن خیلی عصبی بود که مین هو بهش گفت بیاد خونه ما منم که تو عمل انجام شده قرار گرفته بودم نمی تونستم بهش نه بگم پس قبول کردم اون انگار از خداش باشه زود قبول کرد و مین هو رو بغل کرد داشتن جلو راه می رفتن خیلی حس قشنگی بود که می دیدم اون دوتا بهم بودن اما افسوس که خیلی زود قرار تموم بشه سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت خونه تو راه بدیم که هر دو باهم بازی می کردن کنار هم خیلی خوشحال بودن مین هو تو بغلش خوبش برد رسیدیم خونه من وسایلش رو بردم و درو باز کردم می خواستم مین هو رو از بغلش بیرون بیارم که اجازه نداد و خودش اون برد داخل و گذاشت توی اتاقش بعد هم از پله ها پایین آمد . بعد این همه مدت بازم که دارم می بینمش قلبم تند تند می زنه خیلی خوشتیپ تر شده محوش بودم که صدام کرد
_خانم ا.ت
+هان .... بله چیزی شده
_نه فقط می خواستم بگم که مین هو رو گذاشتم روی تختش
+بله .... لطفاً بیاید اینجا بشینین تا برم براتون یه چیزی بیارم برخوردید
_باشه ممنون
..........
ویو اون وو
رفتیم تو خونشون مین هو تو بغلم خوابش برده بود بردمش گذاشتمش توی اتاقش و محوش شدم خیلی ناز بود انگار این بچه یه تکیه از وجود من شده بود از پله ها آمدم پایین خانم ا.ت داشت نگاه می کرد هر چی صداش کردم جواب نداد که بعد چند بار جواب داد بهم گفت که بشینم روی مبل تا برام یه چیزی برای خوردن بیاره نشسته بودم و داشتم به خونه نگاه می کردم خونه خیلی بزرگ نبود اما گرمای زیادی داشت تو تک تک گوشه های خونه عکس مین هو مادرش بود داشتم عکس ها رو نگاه می کردم که ا.ت با یه سنی پاستا آورد دقیقاً همونجوری بود که دوستش داشتم این از کجا می دونست که من پاستا با گوشت دوست دارم
+خوب بخورید..لبخند..
_باشه ....... می دونستی که من عاشق این مدل پاستا هستم
+اره .. آاا یعنی منظورم نه بود مین هو هم اینطوری دوست داره بخاطر اون درستش کردم ..(دست پاچه شده..)
_اهم باشه
غذا رو خورد می خواستیم بخوابیم که ا.ت گفت
+شما برین تو اتاق من بخوابید منم پیش مین هو می خوابم
_نه لازم نیست همینجا روی مبل می خوابم
+نه اصلا فکرش رو هم نکن می دونم که نمی تونی روی مبل بخوابی کله بدنت درد می کنه
_بله؟
+اممم منظورم اینه که هرکس روی مبل نمی دونه روی مبل بخوابه بخصوص شما پول دار ها
_با تعجب به ا.ت نگاه می کرد
+خوب من میرم اتاق مین هو شما هم برید اتاق من بخوابید
_با سرش تایید کرد
ا.ت سریع از پله بالا رفت و رفت توی اتاق مین هو درم بست منم از پله ها بالا رفتم تو اتاقش که چشمم به.........
۸.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.